من و نی نی و باباش. خاطرات من و باباش برای نی نی. دیروز رفتیم عروسی مریم - دختر عموی بابایی . که عروس شیرازیها شده و باید بره بندرعباس! متین تمام وقت اون وسط میرقصید و میچرخید و دست میزد. و در نهایت اولین شاباش عمرش رو گرفت! پسرک رقاص من شلوغی مهمونی رو خیلی دوست داره و همه میگن چقدر آرومه! اما وقتی تنها هستیم بهانه میگیره و نق نق هاش برای منه! امشب هم دوباره رفتیم خونه عموی بابایی - بابای عروس - باز هم بزن و بکوب ولی خودمونی ها. من تمام وقت مواظب متین . که میچرخید و میرقصید و شیطنت میکرد .

نمیدون م چ م ش ده . فقط בل م آرآم ش میخوآב! ما آدما وقتی عاشق می شیم. ترس از نبودنش داغونمون می کنه ! بد دل می شیم. بد خ لقی می کنیم. و سرد و سردتر می شیم . اینا همش به خاطر ترس از دست دادنه. كاش بودنها را قدر بدانیم. یه عکس حتی اگه اون عکس. چه سخته دلتنگ صدایی باشی که بهش قول دادی هیچوقت مزاحمش نمیشی .

نی نی کوچولوی ما طاها فینقیلی. الان که دارم واست مینویسم جلو چشمهام داری با موتور شارژیت بازی میکنی . الان 4سال و 5ماه و 5 روزت هست وخیلیم شیطونی . تو عزیز دل منی گلم . تو امید زندگی من و مامانی هستی اینو یادت نره مرد کوچولو. پسرم بنشين تا كمي سخن بگوييم.

معرفی کانال تلگرامی IT Consultant. ده قانون برای کمپین های تبلیغاتی پیام کوتاه جهت کسب نتایج بهتر - بخش پایانی. وفاداری به محصول تولید نشده! .

و خداوند با تولد ایلیا نعمت را بر من تمام کرد . ۹ ماه و ۹ روز. ايليا عشق مامان و بابا. مارتيا پسر دوست داشتني ما. وزيبا ترين حرف حرفيست كه هنوز براي تونگفته ام. همه زندگي من , تينا و سينا. داداش ایلیا ی منتظر .

طاها اميد مامان مریم و بابا حمید. این آخرین پست این وبلاگ است. خاطرات عسلک از ابتدای تابستان ۹۰ در وبلاگ جدید ثبت شده است. این وبلاگ متعلق به طاها کوچولوست. خداوند فرشته کوچیکمون طاها را 4 بهمن 86 به من و بابا حمید هدیه داد. امیدوارم در اینجا با دوستان وبلاگی خوبم همراه هم باشیم.

خدای مهربان ترا شکر که کودکی را در آغوشم نهادی که تا با هر بار نگریستن به او تو را سپاس گویم. اني اعيذها بک و ذريتها من الشيطان الرجيم. پسری با پیژامه راه راه. من به دیدار خدا رفتم . رنگارنگ تر از هر آنچه در دنیاست . روزهای گرم و کشدار رمضان. فردا مادر می شوم! جیر جیرک روزهای من .

سمیه هستم در شهریور 82 با رضای عزیزم ازدواج کردم و حاصل این ازدواج دختر کوچولوی خوشگلمون ستایش عزیز تر از جانم در20 اسفند 85 پا به این دنیا گذاشت و وجودش خانه ما را پر از شادی و نشاط کرد ستایشم فقط خدا میدونه که چقدر دوست داریم و چه قدر به وجود نازت نیازمندیم. سلام به دوستهای خوبم و نینی های خوبترشون ستایش ناز نازی مامان جدیداهر چی که بهش می گیم میگه. با سلام اول روز مادر و ولادت حضرت فاطمه زهر.

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و . پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391. آرمان از داشتن یه خواهر کوچولو خیلی خوشحال هست ولی خب باید ۴ چشمی مراقب باشم که یه وقت باهاش ور نره چون هنوز درست نمیفهمه که چقدر این نوزاد حساس و شکننده هست. ولی همش می پرسه که کی بزرگ میشه باهاش بازی کنم. حال جسمی خودم هم بدک نیست به هر حال چون سزارین کردم هنوز توانایی جسمی چندانی ندارم.