Date Range
Date Range
Date Range
بگذار هر روز رویایی باشد در دست. بگذار هر روز عشقی باشد در دل. بگذار هر روز دلیلی باشد برای زندگی.
امروز روز اول مدرسه بود و شروع سال تحصیلی البته چون مدرسه ای شماها رو توش ثبت نام کردیم بچه های ژیش دبستانی یکم دیرتر مدرسه رفتن رو شروع کردن. صبح به بابا زنگ زدن و گفتن که ساعت ۱ تو مدرسه باشیم برای جشن اول مدرسه و منم هولللللل هولکی یونیفرماتونو اتو زدم و همه وسایلتون و اماده کردم و رفتیم خونه مامانی و ناهار اونجا بودیم تا به همه کارامون برسیم. بابا رضا و مامانی از زیر قران ردتون کردن و حرکت کردیم.
روز سه شنبه به محض اینکه از مدرسه اومدم با مامان جون رفتیم بیمارستان کسری همون بیمارستانی که خودم بدنیا اومد برای دیدن داداشی خیلی هیجان زده بودم اما عمو دربان نامهربون اجازه نمی داد من برم داداشی رو ببینم اینقدر بابا و دایی مجید باهاش صحبت کردند اما اجازه نمی دادند تا اینکه من رو با یک آسانسور دیگه که مخصوص پرسنل بود یواشکی بردند پیش مامان و داداشی.
من دیگه بزرگ شدم! دوست دارم وبلاگم اسم بهتری داشته باشه! برای همین از این به بعد به آدرس جدید بیایید لطفا! کم کم اسباب کشی می کنیم می ریم اونور. این هم آدرس جدید من. بیر گون الله دان کایو.
افشین شازده پسر مامان و بابا. مامانشم دانشجو شده دیگه فرصت نمیشه به وبلاگمون سر بزنیم. شکر خدا هیچ مشکلی با مدرسه نداریم. روزای اول تقریبا هرروز یه سوژه ای داشتیم یکی افشینو هل میداد یکی از صف میکشیدش بیرون یکی جیش میکرد تو شلوارش. خلاصه روزای اول پر از سورپرایز بود ولی حالا تقریبا راه افتادیم طبق روال عادی داریم تکالیفمونو انجام میدیم و شکر خدا همه چی خوبه. متاسفانه روز جمعه 23 فروردین 92 یه.
تفریح و گشت گذار در باغ ملی گیاهشناسی. سفر به همدان و کرمانشاه. 4 سالگی دوقلوها و نقاشی آرمیتا در زادروزش. دخترهای من امروز شش سالتون تموم شد ولی با توجه به روز عاشورا یک روز دیگه جشن می گیریم براتون. الانم که می رید پیش دبستانی. اگر نیمه اولی بودید الان کلاس اول بودید. ولی همون بهتر که متولد پاییز و ماه آبان هستید. فصل دوست داشتنی بابا یاسر و ماه مورد علاقه اش آبان. یک ماه هست که شمالید.
خیلی وقت بود نیومدم اینجا. اما چند وقته خودت میای و خاطراتت و میخونی و چنان شیرین میخندی که تصمیم گرفتم دوباره بنویسم و تو بخونی و بخندی و منم ذوق کنم خیلی خوبه. حروف الفبا خیلی خوب پیش میرفت تا رسیدیم به حروف عربی و دردسراش .
دخترکم ۵ سال از تولد تو گذشت. ۵ سال از لحظه ناب مادر شدن من. ۵ سال ژر از لحظه های شاد و خوب کنار تو. دلم خیلی تنگ میشه واسه روزای کوچیکیت. اما میدونم که باید از همین الان و هر لحظه لذت ببرم. امسال خیلی بیشتر احساس میکنم بزرگ شدی چون تو اولین روز ۶ سالگیت باید به مدرسه بری. هنوز باورم نمیشه ولی خیلی زود رسید موقعی که باید بیشتر مستقل بشی و وارد جامعه و محیط بیرون بشی. اما مهم تر از مه اینه که بهمون خوش گذشت و این جشن باعث شد نسبت به مدرسه رفتن هم علاقه پیدا کنی.
تولد بدون هیچگونه مراسمی و توی ذهن خودمون بصورت لذتی شیرین برگذار شد! توی دور دوم سرماخوردگی هستیم یعنی سرماخوردگی دوباره از بابای بچه ها به هومن برگشت داده شد. پووووووووووففففففففففففف امان از این دور دوم! به دنبال ویروس پدر دربیار سرماخوردگی یه مقدار حساسیت دخترک مشکل ساز شده بیسکوئیت ساقه طلایی جاشو به بیسکوئیت زووووووووو داده ما هم چشمانمون رو به علایم کوچکتر میبندیم فعلا! روابط بین خواهر و برادر بهتر شده و بازی هاشون خوشحال کننده تر.
All sketches done in 5 minutes or less. My name is David and I created this blog to archive random thoughts and ideas I capture in illustrations I do in about five minutes. Please wait a few minutes and refresh this page. Create a free website or blog at WordPress.
Art is not a thing, it is a way. You can drag and drop to rearrange.
Forgot Password or Username? Do you want to overwrite it? Deviant for 3 Years. Do you want to overwrite it? This is the place where you can personalize your profile! By moving, adding and personalizing widgets.
فقط می نویسم که برات ثبت بشه عزیزترینم! امروز صبح 20 آذر وقتی از خواب پاشدی دیدی دندونت که لق بوده نبست! هر چی گشتیم پیداش نکردیم! تو گفتی حتما فرشته دندون برده که برام جابزه بیاره! ازت پرسیدم چی دوست داری برات بباره. فقط می نویسم که برات ثبت بشه عزیزترینم! امروز صبح 20 آذر وقتی از خواب پاشدی دیدی دندونت که لق بوده نبست! هر چی گشتیم پیداش نکردیم! تو گفتی حتما فرشته دندون برده که برام جابزه بیاره! طرح پيراهن.