يادگاري كه دراين گنبد دوار بماند. باید نوشت برای ارام شدن. چه بر دیواری مجازی و چه بر کاغذی سفید. گاهی باید خط خطی کرد آنچه به پریشانی ذهن می ماند. باید آرام شد و باید مثل رود در جریان بود. جز نوشتن آرامشی دیگر وجود ندارد. حتی آرامشی که دریا می دهد و یا باران. بنویس تا احساس کنی همسایه بارانی. بنویس تا دریا در وجودت شکل بگیرد. بیا در این کلبه دلتنگی. کمکم کن تا سست نشم.

بازیگر نشدم اما بازی کردی. کارگردان هم فکر نکنم اما تجربه کردم. نوشتم به امید اینکه نویسنده شم. یه گروه کوچیک تئاتر دارم به اسم بهار. به مجموعه دلنوشته دارم به اسم کاغذ پاره های قلبم که هنوز که هنوزه دارم تکه پاره های قلبمو اونجا مینویسم. اینجا هم می نویسم حتی از جایی هم شاید کپی کنم اما اگر بنویسم. سرو ها ایستاده می میرند. عشق بازی در باران چه صفایی دارد. بیوگرافی اینجانب ثبت در سایت ایران تئاتر.

تمامی مطالب این وبلاگ دستنوشته های شخصی سپندار بوده و در صورت قرار دادن مطلبی از جای دیگر منبعش ذکر شده است. قاصدک خدا تو را نگه دار. نیلوفر دخترک کوچه باغ در شب بارانی . خاطرات روزانه ی ft nk. اسمم را صدا می کرد.

عطر تورا در مشت خود دارد. هی پشت هم با عشق میبارد! نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۴ توسط Eli. نوشته شده در چهارشنبه ششم آذر ۱۳۹۲ توسط Eli. نوشته شده در چهارشنبه ششم آذر ۱۳۹۲ توسط Eli. را خوب بلد بودی! نوشته شده در چهارشنبه ششم آذر ۱۳۹۲ توسط Eli. باش من تمام شبهای تاریخ را تاب می اورم! .