سفرکوتاهی به کابل جان! پس از سالیان زیادی ستاره بختم بل بل کرد ومن بعد از 20 سال رونده ء وطن شدم. درین سفر یکی ازدوستان نزدیکم بامن همسفر بود. خصوصآ که فهمیدند از خارج آمده ایم خو زیادتر! نوشته شده در ساعت توسط مهرانگیزساحل. یکی ازآن شکسته دلانم! ان گل شاخه .

چی فرقی می کند وقتی چشمان زیبا هم داشته باشی. و چادر سرخ هم می پوشی. وجود انگشتان خوش تراشت را به همه گزارش می دهد. جایی را تزیین نمی کند. از جایی با خبر می سازد از چیزی. وقتی سرمه می کشی و به میان جمعیت می روی. چشم های سرمه کرده ای را به بازار برده ای. و با رضایت لبخند زده ای. به من چی ربطی دارد که مقصدی در لبخند هایت نیست. مهم این است که وقتی به تو نگاه کرده ام. وقتی به تو نگاه کرده ام. ترا در بند یافته ام.

شاید روزی دوباره برگشتم و دوباره اینجا نوشتم . امروز سفری یک روزه داشتم به شهری که در همین نزدیکی هاست . از بس که بی سوژه ام در باره ی مسایلی می نویسم که نه ربطی به اوضاع بی سر و . سفر کردم و هیچ قافله ی دل همرهم نبود.

تنبلی سخت ادم را مصروف می سازد! بارها در این فکر شده ام که چیزی در وبلاگم بگذارم اما نمی شود. دست به نوشتن می برم اما . باز چیزی در ذهنم نمی رسد.

مرگ نمایشی زنی در اتاق خواب. تا اطلاع ثانوي شعر و زندگی. رقص روی سیم های خاردار. انجمن نویسندگان قلعه ت ل. طعم سيب در عصرهاي باراني. می بینم اش و نمی دانم! که آن گریز.