فروش پرشین کت 09199076149 خانم طباطبایی. پرورش و فروش گربه های اصیل ایرانی. ارسال هوایی وزمینی به سراسر کشور. برای دیدن عکس گربه های آماده فروش به صفحه نخست همین وبلاگ هم میتوانید مراجعه کنید. متاسفانه بعلت از دسترس خارج شدن وب سایتی که عکسهای ما را در این وبلاگ را میزبانی می داد. اغلب صفحات با لینکهای شکسته تصاویر رویت میشوند. ضمن پورش از شما علاقه مندان به اطلاع میرساند وبلاگ در حال مرمت و بازسازی است.

از روی همه تون شرمنده ام بسیار بسیار بسیار. اما پیوندم با وبلاگ و دنیای اینترنت به این شكل مدت مدیدی قطع شده بود. الان هم كه برگشتم خواستم شروع دوباره ام رو بهتون معرفی كنم. نمی دونم برسم بهتون سر بزنم یا نه اما كامنت ها رو جواب می دم. اگه دوست داشتین منو ببینین. سر تو بالا کن دخترو. همه گی بریم قاشق زنی.

ما بر روی زمینی ایستاده ایم. كه هر روز خودش را دور می زند. شعر باز هم از خانم مرجان مهدوی بود از كتاب حوا سرد است. وقتی می دونی شارژ موبایلت داره تموم میشه واسه چی واسه برداشتن شارژر تنبلی می كنی كه توی گل فرو بری. و تو عجب پروردگار مهربونی هستی كه با همه ی این حرفا بازم می تونی پاكمون كنی همونطوری كه فرستادیمون به این دنیا. می تواند یک ملکه باشد.

به دلقک ها نگاه کن! به دلقک ها نگاه کن که از راه رسیدن. از راه رسیدن! سال89 تو درگیر دلقک ها بودی. رفتیم! به دلقک ها نگاه کن.

No WaY tO LeAvE ThE DeEp DaRk. The dark and silent night. ظ روز شنبه ٩ مهر ۱۳٩٠. که تک تک لحظه هام باهاش عجینه. چشماتو که باز میکنی اول از همه چشمت میفته به نقابی که از گوشه ی آینه آویزونه. خسته ی ساعت دیواری که خودشونو به سختی توی صفحه ی بزرگ و خالی حرکت میدن. صورتتو میشوری تا خستگی از چشمات.

موقع تدوین پایان نامه نیاز به یک پرسشنامه داشتم که توسط یک استاد آمریکایی تهیه شده بود. اینچنین شد که مجازا افتادم در خط مذاکره با همتایان آمریکایی. ایمیل اول را به ادرس استاد فرستادم . محقق عزیز شما برای تهیه این ابزار باید با ناشرم مکاتبه کنید اینم آدرسش. در ادامه مشروح مذاکرات من و کدخدایان را داشته باشید.

جاده صدا میزند از دور , قدم های تو را! گوش کن .

این مدت همش کار کردم. روزایی بوده که 14 ساعت کار میکردم. اینقدر خسته بودم و مشغول که وقت اینجا اومدن رو نداشتم. فقط کارم رو ثابت نگه داشتم . البته که اون هم پیشرفت خودش رو داشته . ماشین هم دیگه دارم میگیرم. فقط باید به فکر خودم باشم. هیچ وقت اون صحنه رو یادم نمیره که چطور به من بی اعتنایی کرد قبل از این همه آشنا شدن با همدیگه.

آسمون روی خونه ام آبی نیست. من از فوتبال چیزی سر در نمی آورم یا از سندیکای فلان شاید هم یه مقدار خرافاتی باشم آخر دوشنبه ها حمام نمی روم. اما میتوانم خوب توی آغوشت جا بشوم میتوانم روی ابر آرزوهایم با تو سالسا برقصم و به خیالم هم نرسد که سیاست چیز کثیفیست یا دلم ضعف برود وقتی که نوک بینی ام را با انگشتت لمس میکنی. میدانی من از تو هیچ چیز نمیخواهم فقط مرا بشناس. و باد همه چیز را با خود خواهد برد جز یاد چشم های تو و اندوه دل مارا. وای خدایا نه این مراسم بهنام.