واییییییییی چقد دلم براتون تنگ شده بودااااااااا. یه مدت اسم رمز یادم رفته بود نمی تونستم بیا باپم. حالا امروز یکم براتون چیزای باحال میذارم تا از دلتون در بیارم چون تو این مدت نبودم. We were always just that close. Lips that just felt like the inside of a rose. So how come when I reach out my fingers. It feels more than distance between us. In this california king bed. I bet california wishing on these stars of the heart for me. You were sleeping next to me.

برگرفته از وبلاگ دوست خوبم امین. برای خوندن به ادامه مطلب برید . نه به این جرم که حیوان پلیدیست بد است. و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است. طفل معصوم به دور سر من میچرخید. یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به آن حد گندم. ای دو صد نور به قبرش بارد. من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد.

داستان واقعیه بانو قزبس برگرفته ازچکنویس های دخترش بانو ستاره. یکشنبه 10 مردادماه سال 1389. مرا از این که میبینی پریشان تر چه میخواهی. از این آتش بجز یک مشت خاکسترم چه میخواهی. مرا بی خود به باران میبری بامستی چشمت. بیا این گونههای تر چه می خواهی. تمام این شعرم خون رگهایم نثارت باد. بگو دیگر عزیز من بگودیگر چه میخواهی. تمام اسامی که در این وبلاگ می آید واقعیت دارد و واقعا تمام داستان اتفاق افتاده است. ۳۱فروردین سال روزعزیزترین عزیزانم است خدایا اورا دربهشت خودت جای ده.