در بنفشه زار چشم تو. من زبهترین بهشت ها گذشته ام. من به بهترین بهار ها رسیده ام. ای غم توهمزبان بهترین دقایق حیات من. لحظه های هستی من از تو پرشده ست. وقتی که سنجد خان عضو کتابخونه میشه وکتاب به امانت میگیره! ازاونجا هم با اصرار مامانش رو به پارک میبره. ای بهترین داشته ام! با تو زیبا میشود هر سال من.

يك طرف دختري كه ميخواد از جون خودش مايه بزاره تا بتونه گذران زندگي كنه و طرف ديگه زني كه زمين و آسمون رو داره بهم ميرسونه تا يه جنين سالم داشته باشه. تا 9 ماه بارداري رو تجربه كنه. تاگرماي يه نوزاد رو توي آغوشش حس كنه. تا اينجا كه خيلي خوب بود. خدا كمك كرد و يه دونر خوب و سالم و ساده پيدا كردم. آخه بعضي ها از اين دونر ها اونقدر سر و شكلشون افتضاحه كه آدم رغبت نميكنه باهاشون هم كلام بشه چه برسه به گرفتن تخمك. فصلي جديد از قصه انتظار.

پاره ی تنم دوستت دارم . تو مژدگانی همه ی مهربانی های عالمی. تو بهترین همدم و مونس و با محبت ترین پرستار عالمی. تو ارزنده ترین هدیه ی خدا بر روی زمینی. در یک کلام تو معجزه ی ناب خدایی. تو را با همه ی وجود دوست می دارم. دخترم همیشه خوب باش و خوب بمان.

دلم به عشق یارم گرفته حال وهوایی . پستی خطاب به بلاگفای بوق! هم اکنون نیازمند یاری سبزتان! به تو پیوستم از خود گسستم. بلاخره یک فرصت ده روزه گرفتیم گذشته از دوری راه دور وبرمان پراز میدانهای گسترده مین بود. همه به این امید حرکت کردیم اما هرچه بیشت.

دلنوشته های مادرانه برای پری رویاهام. این روزا آرومم یه آرامشی تو وجودمه که واقعا ترسناکه. به قول فامیل دور به طرز دلهره آوری آرومم و داره بهم خوش میگذره فکر کنم قراره بمیرم. یا شایدم واقعا آرومم و باورم نمیشه. ناراحتم از اینکه ماه رمضون تموم میشه اما خوشحالم هستم که امسال هم تو لیست خدا بودمو تونستم یه کم به خدا نزدیکتر بشم. خدایا شکرت بابت این آرامش و خوشبختی. این آرامشو به همه بده.

قابل توجه نی نی دارها. بچه ها این کانال رو ببینید تشک های خوبی برای نوزاد داره من خودم از وقتی سام به دنیا اومده تو همین تشک ها می خوابونمش. چون لبه هم داره بچه متمایل به چپ و راست نمی شه. نمی دونم چرا ناراضی ام این روزا. همش احساس می کنم بی فایده ام. تمام تلاشم رو برای نگهداری از سام و تمیزی خونه می کنم اما احساس می کنم کافی نیست. خداروشکر کارو کاسبی محمد داره خوب پیش می ره.

قبل از هرچیزی از تک تکتون بخاطر تاخیرم عذر میخوام اصلا فرصت نمیکردم پای لپ تاپ بشینم . و از همتون بخاطر حرفای قشنگ و دعای خیر و دلداریاتون ممنونم . روزهای پرتنش همچنان ادامه داره و سعی میکنم هر کاری از دستم برمیاد برای کمک به فرشته کوچولوم انجام بدم . روزیکه بردمش دکتر تو مطب متوجه شدم خیلی از بچه ها این مشکل رو دارن و ماههاست تحت درمانن و دارو میخورن ولی هیچکدوم به اندازه ی دخترک من. و من الان درک میکنم چرا چشمهای مامان و بابام روزیکه فهمیدن تیروئید کمکار داشتم خیس اشک بود . بعد از ظهر اون .

تو این بازی برده زد بازی! رونمایی از تصویر پسرکم. پاسخ به سوالات وبلاگ نویسان. آخرین وبلاگ های به روز شده. زندگی به سبک بیان! قبلا هم می نوشتم. آفتابی که کم کم ملایم می شود. و نسیم خنکی که چند روزیست وزیدن گرفته. لباسهای شسته ی پهن شده توی آفتاب. بوی رب همسایه که روی اجاق قل قل میکند. شاید بهترین روزهای زندگی برای من همین روزهای شهریوری ست. صدای نزدیک شدن برگ ریزان و موسم باران.

حالا به مادر شدن هم فکر میکنم. سعی میکنم زندگیم را به بهترین شکل ممکن هدایت کنم تا از پس مسئولیت های سنگینی که هر کدوم از این عناوین روی دوشم گذاشته ان بر بیام. اینجا دفتر خاطرات من هست. جایی که از روزهام مینویسم و سعی دارم تا با نوشتن روند تغییرات فکر و دغدغه هام در طول زمان ثبت و دنبال کنم. عروسی خواهر جان و تولد بهترین همسر دنیا.