من فكر مي كنم آن ها بيش از اين كه با همديگر حرف بزنند مدام با. خودشان گفتگوي دروني دارند و با اين كه شايد مدت ها ساكت هم باشند از بس در سرشان با. خودشان حرف زده اند احساس خستگي مي كنند. اما كودكان كمتر خودشان را سانسور مي كنند.

من گم شده ای که دیگه نمیخواد پیدا بشه. من یه نفر شما چند نفر. به کوی عشق هم این و هم آن کنند. جغدها هم عاشق می شوند. مرض دارم ديگه دست خودم نيست. ۴-یعنی رسما خاک تو سرم این ترم همهی درسهامرو افتادم! کاملا جدی داشت دربارهی.

ظ روز جمعه ۱۸ اسفند ۱۳٩۱. بهر طرف که نگاه میکنم فیلترهای عحیب و غریب. مثل سیلی محکمی بصورتم میخورد. اندیشه های فیلتر شده . ومن با نخ و سوزنی در دست. ظ روز جمعه ۱۸ اسفند ۱۳٩۱. تو که از رویش گلهای بهار. رسم خورشید به گل تابیدن. با قهوه ای تلخ در خورشید فردا پیدا خواهم شد.

گفته بودم که کلاس فرانسه دیگه کیش نمیرم. حالا قرار شده برم سفیر. روز 5 شنبه هم امتحان تعیین سطح دارم احتمالن تو یه ترم پایین تر میذارنم. همیشه از یه موسسه به یه موسسه دیگه بری همینجوریه. انگار خود خداااا گل میزنه وقتی الکس گل میزنه.

ببینیم چه پیش می آید. مرگ بک بار شیون هم یک بار.

قشنگترین حس دنیا مال منه وقتی فکر می کنم در رستوران می تونم به پیشخدمت بگم برای من فقط یک چنگال بیار چونکه من از غذای ایشون خواهم خورد. و هنگامیکه از خدا یاری خواستید و خدا بپذیرفت که من با هزار فرشته که از پی یکدیگر می آیند به یاریتان خواهم آمد.