نوشته شده در جمعه بیست و نهم مهر ۱۳۹۰ ساعت توسط MOONLIGHT. می خورد بر بام قلبم. می زند سیلی به رویم. مرده است در قلبم و روحم. فکر آنکه با تو بودم. شاد بودمتوی دشت آن نگاهت. میزند اتش به جانم ! نوشته شده در یکشنبه ششم شهریور ۱۳۹۰ ساعت توسط MOONLIGHT. چقدر انتظار برای رسیدن به تو شیرین است. خیلی این لحظات برایم زیباست. قلبم برای آن روزی که تو را در کنار خودم میبینم می تپد.

واقعا متاسفم برات ک الکی میای القاب ننه و آبجیتو به من نسبت میدی ولی انقدر هم جنم نداری ک آدرس وبتو بذاری. دفعه ی بعد اول بمیر بعدا واق واق کن.

وقتی پرده شب را کنار میزنم. که مرا کنار پنجره می کشاند. و با نسیم دلنواز کلامت. مرا مست شعرو عشقو ترانه میکند. وقتی پرده را کنار میزنم. برمن شبنم عشق می باری. که من میمیرم بی ح رم نفسهایت. پیری میگفت اگه میخوای جوان بمونی.

ولی خودتو مجبور کنی ازش دور بمونی. نه به خاطر اینکه به احساسش شک داری. نه به خاطر اینکه اگه کنارش بمونی احساس گناه میکنی. چون نمی خوای باهاش بازی کنی. چون میدونی ابراز عشق بیشتر. فقط باعث زجر هر دوتون میشه. چون توی زمان اشتباه وارد زندگیش شدی.

ℯ ґℓα тḯη εμ ł ℯ. Mikham axam bezaram az in bebad. Baraye didane axa az filter shekan estefade konin. باز خاطراتت به ذهن خسته من هجوم آورده است.