در خمیازه های کش دار ادامه میدم. بعد از مدت ها دل کندم از اینجا وب جدید زدم . ااونم تو روزهای نزدیک سالگرد هشت سالگی اینجا. به مساحت آسمان دیوانه شدم. بودن ها و نبودن ها. بودن ها و نبودن ها. فراموش کردن ها و ب یاد داشتن ها. فراموش کردن ها و ب یاد داشتن ها. کاش جایی بود که ر.

شب های بسیاری تو را در خواب می بینم. خورشید من دیگر دلم تنگت نخواهد شد! تا صورتت را در رخ مهتاب می بینم. شب می شود وقتی تو را بی تاب می بینم. دریا تو را در ذهن من می آورد وقتی. در ساحلش موی تو را در تاب می بینم. من عاشقت هستم و این چیز عجیبی نیست. وقتی که قلبی پاک تر از آب می بینم. نوشته شده توسط امیرحسین رمضانی در جمعه بیستم دی 1392. تمام عمر شیرین است وقتی.

امشب افتاده به جانم تب یادت چه کنم. من ندارم به غم هجرتو عادت چه کنم. روزگاریست که دیوانه بیمار توام. مانده ام گرتونیایی به عیادت چه کنم. هردری بود زدم تاتوبمانی که نشد. گرمهر تو از دل برود بر دل خود خشم مگیر. مطمئن باش که آنگه مهر از تو از دل نرود. آشمشام یاره می مین ی.

حال و روز این روزهای من. آنالی در سرزمین شگفت انگیز ها. من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم. حال شب های مرا همچو منی داند و بس. پیچ و مهره ها عاشق می شوند! مرجع اصطلاحات روزمره انگلیسی. خاتراط یک دکطر باصواد! وبلاگ شخصی یک دبیر زبان. از تبعیدگاه خورشید می نویسم.

انگار مدتی است که احساس می کنم. خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام. احساس می کنم که کمی دیر است. در بیست سالگی متولد شوم. از ما گذشته است که کاری کنیم. فرصت برای حرف زیاد است. مردن چه قدر حوصله می خواهد. بی آنکه در سراسر عمرت. بی حس مرگ زیسته باشی! این سالها که می گذرد. احساس می کنم که پس از مرگ. گاهی کمی عجیب تر از این. احساس می کنم که کمی بی تفاوتی.

عمریست که چشم براه میگذرانم دقیقه های و ساعتها نشسته ام در انتظار گودو یا تو. این ایستگاه معطر شود از بوسه های مان . یادداشت فوق را به روزنامه های فردا. و در حمله انتحاری به ایستگاه شهر کشته شد. حول حالنا الی احسن الحال .