نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم. در حضور واژه های بی نفس. صدای تیک تیک ساعت را گوش کن. شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی. دیدنی و خواندنی های جالب. عجب اواز خوشی در راه است. میگن دلم از سنگ شده.

نوشته شده در شنبه بیست و هفتم فروردین 1390ساعت توسط رویا جون and نسیم جون. با آرزوی یافتن همسری مناسب از دختران منتظر. دعوت میشود ضمن خویشتن داری. از گره زدن سبزه ها به شدت خورداری فرمایند! سازمان حمایت از محیط زیست! نوشته شده در جمعه یازدهم فروردین 1391ساعت توسط رویا جون and نسیم جون. نوشته شده در جمعه چهارم فروردین 1391ساعت توسط رویا جون and نسیم جون. اسم های دختر این دوره زمونه.

به هم نخندیم با هم بخندیم. اگر سهراب سپهری در زمان ما دانشجو بود. اگر سهراب سپهری در زمان ما دانشجو بود. حسرتش یک شب خواب! دوستانی همه از دم ناباب. و خدایی که مرا کرده جواب. خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست. من نمیدانم که چرا میگویند. مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار. و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست. چشم ها را باید شست. باید از مردم دانا ترسید! باید از قیمت دانش نالید! که من اینجا فهم را فهمیدم. من به گور پدر علم و هنر خندیدم.