دلتا خاطراتشو مینویسه هر کی دوس داشت میاد میخونه . سلام امروز یکم اومدم بنویسم . درسته مثل گذشته ها با دل نمینویسم اما بی دلم نیستم . طبع نوشتنم در سالهای پیش خیلی بالا تر از الان بود اینقدر که حتی کلاس نویسندگی هم میرفتم . به هر حال زندگی همیشه با آدم ی جور رفتار نمیکنه . من تو زندگیم خیلی روزا چشمامو با فشار ب روی حقیقت میبندم . من نمیدونم بعضی وقتا چه جایگاهی تو دنیام دارم . اینقدر ناراحت میشم که دوس دارم تنها باشم . یا دوس دارم بخوابم .

روزیروزگاری اگه دلت خیلی هوای اخترکت رو کرد. کسی که هیچکس نیست! منو درگیر خودت کن. قاف دور است و سیمرغ خوابیده.

زندگی تاریک است اما خوابم نمی برد. میتوان تمام زندگی را به آغوش کشید. و تو با غریبه! به چشم خود بیاموزید. تو را برای دوست داشتن دوست می دارم. خدایا جهنمت فرداست چراامروز می سوزیم. Ba salam b hame bache ha ketabi jadid ba sozhe e jadid mikham benevisam, , azatooon mikham k komakam konid.

بازم از دوستان محترم عذر میخوام. دیروز بالاخره تونستم یه ماشین بخرم وقتی رفتم خونه دیدم کلی. سر همه رو گرم کردم خودم اومدم کلینیک. همکارای محترم با دیدن من و ماشین گیر دادن به اینکه شیرینی میخوان. هر چه دنبال سوئیچ ماشینم گشتم نبود. رفتم بیرون دیدم سوئیچ توی ماشینه. اما خودم یادم میاد قفلش کردم و سوئیچشو گذاشتم کیفم.

قسم خورده ام ساكت بمانم . پرسشهاي بي پاسخ م را نيز براي دل خود نگاه مي دارم . ياور مهربانم اي آنكه هيچگاه مرا نبردي از ياد قصه گذشته هاي من به چند نقطه چين رسيده است و كسي چه مي داند اين نقطه چين با كدامین كلمات پر خواهد شد . هر چه هست و هر چه باشد ديگر اينجا يا هيچ جاي ديگر در اين مورد چيزي نخواهم گفت . سكوت و باز هم سكوت. منتظر حضور سبزتان هستم .