هنوزم تو شوک هستم! اگه هی لی لی ب.

Raquo; و سرشو پایین انداخت و رفت! به دکتر میگم دلم برای زندگی عادی تنگ شده. شما با یه داستان بی سر و ته طرف نیستین. صبور باشین و اجازه بدین فیلم خودش خودشو تعریف کنه.

Movies, Chocolate and Hot Tea. The title is not responsible for the blog content. Movies, Chocolate and Hot Tea. The title is not responsible for the blog content. آنچه در پی می اید همه تفسیر است. داوینچی کد یا پست ثابت. برای خواندن پست های جدید Scroll down please. ابراز تاسف برای دلی که به آسانی می شکند و ذهنی که هرگز فراموش نمی کند. یاداوری از یک پست جنجالی. Return to the last time I thought therefore I was. آیدای شب هزار و یکم.

فاصله ای به عمق اقیانوس! از روزهای کاراملی . حس خوب بودن در جمع همرازان . استاد عزیز-روزانه های استاد کوچولو. آشتی عزیز-چرا تن به این رنج میدهد عشق عشق عشق. آفرین عزیز-آسمون فیروزهای زندگی من. آی چیچک عزیز-داستان زندگی عاشقانه من دور از وطن. آیدای عزیز-بعداز شب هزار و یکم. بانو سرن عزیز-خاکستر و بانو. بانوی بهمن عزیز-بانوی بهمن ماه. بدنساز عزیز-بچه های باشگاه بدنسازی.

باد امد و بوی عنبر اورد. دلم واقعا تنگ شده بود و بیشتر ازین ناراحت بودم که یه سری از دوستارو دیگه از دست دادم.

بعد از شب هزار و یکم. بماند که این وسط کلی جنگ هم با آقای خونه دارم که عقیده داره همه چیز رو باید نگه داشت. حالا اینا می مونه رو دستم. این همه هم پولش شده.

سوزن ریز باران برپیچک و ارغوان ها. بعد از شب هزارو یکم 2. پر از حرف های تازه. بعد از شب هزارو یکم. امروز چه روز خوب و پر انرژی بیییییییییید من خیلی خووووووووبم خدایا شکرت. دوشنبه رفتیم یه تابلویی که خریده بودیم سمت صادقیه. از گالری دیاکو سمت تی راژه . گفته بودیم قابش رو عوض کنه. خیلی خوووجله عکس میگیرم میزارم. سه شنبه مادر شوهر و خواهر شوهر میخواستن بیان.

دفترچه شخصی مریم نبوی نژاد. کلوپ هواداران بايرن مونيخ در ايران. گتسبی به نور سبز ایمان داشت. به آینده لذتناکی که سال به سال از جلو ما عقب تر می رود. فردا تند تر خواهیم دوید و دستهایمان را دراز تر خواهیم کرد و سرانجام یک بامداد خوش . در حال راه رفتنم و به یاد می آورم زمستانی ر.

همه چیز خوب است چون من کمی فرق کردم! دیگه حالی به آدم می مونه نه والله! من آدم چند سال پیش نیستم. تغییرات جدید در محل کار جدید. بدبختی های یک زن چاق. وب نوشته های یک جراح. جوراب پاره و انگشت آزاد. همه اون چیزی که تو ذهنمه. اینکه ادم کمی گمنام می نویسه واسه اینکه نقاب نز.

با یه فنجون چای کیسه ایی زعفرونی سحر خیز که الحق خود جنسه! و آخرین تارت موزی که موجود بود و گذاشتم گرم شده نشستم پشت این پنجره ی چند اینچی. یک ساعت و ده دقیقه ساز تمرین کردم و این روزها کم کم حرف های استادم برام پر رنگ تر میشه.