وظیفه ما دیدن دور دست های نامشخص نیست بلکه انجام دادن کاری است که در یک قدمی ما واقع شده است. تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم.

ادبی - عرفای - کارگاهی. یک داستان از دخترم هنوز با همه ی حروف آشنا نشده بود. یک روز سینا به حیاط خانه رفت و به درخت خشک آلو نزدیک شد. درخت آنقدر خشک بود که سینای قصه ی ما دلش به حال او سوخت. سنتور خود را روشن کرد. تا کار کند و درخت خوشحال شود. لعیا نور منور سال ۷۵ کلاس اول ابتدایی. کلمه هایش را عوض نکردم. او فکر می کرد سنتور را روشن می کنند. من خواب دیده ام! .

نشناختم آنکه را شناختش علت بود من بود. که اگر شناختی بود وضع چنین نبود. ولیک در پی شناختش کو به کو آواره ام. پایگاه خبری مدیریت شهری کرج. هنوز به بودنت عادت نکردم. جای خالی نبودنت بسیار وسیع است. زمین هنوز گسترده و آسمان برفراز.

چنگ دلم یاد تورا کرده است . حماسه ی ملت ایران دردفاع. های انسانی مردم این سررمین. صفای باطن وزلال اندیشه ی. وعمل آفرین وتحول ساز این. با استفاده از بیانات رهبر انقلاب در دیدار مجمع عال. هیئت انصار الامام رزمندگان کرج.

ب رف بهانه ای می شود برای. تفریح کردن و از زندگی لذ ت بردن . اما خدا نک ند فقیر باشی و برف ببارد . و چ ک ه کردن سقف خانه ا ت. ا ت خ ذ وا ع ن د ال ف ق راء ا یادى ف ا ن ل ه م د و ل ة ی و م ال قیام ة.

دیگه جدی جدی ما رفتیم! سلام به روی ماه همۀ دوستان عزیزم! حلال کنین اگه این چند روزه اذیت شدین مخصوصا تو پست قبل. و از همه عزیزان و دوستان هم بخاطر شرکت در مراسم ختم این حقیر. تشکرات فراوان دارم و امید که در شادی هایشان جبران نمایم. خب بریم سر اصل مطلب. راستش من رفتم برای همیشه. و خیلی ناگهانی شد تقصیر من نیست دست تقدیر منو کشوند و برد. باید میرفتم این رفتن واجب بود و لازم. خلاصه عزیزان همراه و هم وبلاگی مخصوصا مخصوصا بلاگفایی های عزیز حلال کنین تروخدا.