از این به بعد اینجا مینویسم. هفته پیش یک اس ام اس از شماره 30009699 با این محتوا برام اومد. در مورد پرونده xxxx به سایت و سپس به شعبه مراجعه کنید. عصر همان چهارشنبه تو دفتر کارم بودم که دیدم یکی به موبایلم زنگ زد. گفتم نشناختم! گفت شما هر چی دوست داری صدا کن.

روز ها و شب ها با شما به فکر شما! ۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه. I am in mihan blog. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید. ۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه. I am in mihan blog. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. ۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه.

به خاطر خدا همسرت را ببوس. ماجراهای من و مادر شوهر جانم. یادداشت های یک تارای بی پروا. همون خرسه که قهوه ای بود. یادداشت های یک پسر خوشگذران. یادداشت های یک گلابی دیوانه.

خاک تو سرتون با این بازی. دربی با مزه ی علی دایی.

بالاخره با کللی سلام و صلوات مستقل شدم اساسی. البته این استقلال رو مدیون حامد بسیار عزیز. یه قصه ی پست مدرن. یکی دیگه هم گذاشتن روش شد دو تا. دو دو تا هم که همه می دونن می شه چهارتا.

دوستم تو بهمن ماه تصادف کرده دوست صمیمی دوران دبیرستانم 6 ماه پیش من الان تازه خبر دار شدم اونقدر اونموقع در گیر خودم بودم حالم از این زندگی بهم میخوره دلم میخواد زودتر بمیرم لعنت. مامانم نمی دونه اون سان استولی که به زور می آره واسم بخورم واسه من عین سمه نمی دونم . اشک هام تموم شد ولی بغض داره خفم می کنه.

شنبه 16 شهریورماه سال 1387. آنقدر دوستت دارم که واژه را یارای اظهار نه. تو زمزمه هلنک تردید را از دلم زدودی و آوای عشق را برای گوشهایم که سالها بود به خواب رفته بودند سرودی. میگفتی عشق یعنی دلدادگی و من با نگاهی در چشمانت با ذره ذره وجودم معنای این جمله را میفهمیدم و فریاد میزدم عشق یعنی دلدادگی. آری ما با هم فریاد زدیم عشق یعنی دلدادگی و به دنبال قلبهایی گشتیم که مشتاق شنیدن باشند. از کوچها و خیابانها و کوهها و جنگلها گذشتیم و آوای آشنا نیافتم.