چهار سال خاطرات قشنگ از دانشگاه بیرجند. این وبلاگ برای دوستان عزیز زمین شناسی ورودی 75 دانشگاه بیرجند ایجاد شده است. هدف آن ایجاد محیطی برای پیدا کردن یکدیگر و اطلاع از احوال هم می باشد. با گذشت ده سال امیدوارم که از واگویه دلخوری ها بپرهیزیم و جز به احترام از هم یاد نکنیم. نوشتن مطالب برای همه دوستان آزاد است. کافی است در قسمت نظرات آنرا قید کنید تا رمز عبور را برایتان بگویم. خداوند آن شخصی را که صنعت خودروسازی را در کشور عزیزمان بنیان نهاد با پراید محشور کناد! .

اگر منهم نباشم در جهان افسانه ای کمتر. از بخت شکر دارم و از روزگار هم . واقعا دلچسب و خوشایند و امنیت زاست . بوی صبح رو دارم . این روزها قدری خوشایندتر . من دیگه بچه مدرسه ای نیستم . من هنوز دارم امتداد جوانی رو مزه مزه می کنم و الان خیلی خیلی آرومتر از قبلا دارم جلو میرم . نوشته شده توسط نسیم لینک ثابت.

با اینا زمستونو سر می کنم - با اینا خستگیمو در می کنم. سلام اگه هنوز کسى مونده باشه که به سلامم جوابى بده. سلام حتى اگه نباشى نبينى . که هستى در هستى پنهان من. اين مشکلات اخير بلاگفا هم دست به دست روزگار داده بود که پاک کنه هر چى رنگه. دست خالى هم که نميشه. يا لااقل ما عادت نداريم نمى تونيم. خدا هم دست هيچ کس رو خالى نذاره! ميان کفر و يقينم مرا کفايت باش. در ابتداى رهم منتهاى غايت باش. به باد سخره ء جمعيتى پريشانم. مرا به جمعيت شانه ات کنايت باش. عبور کردى و در من ازين حضور قريب. واقعا دست بلاگفا درد نکنه.

نقد و داستان و شعرو فلسفه. یادش به خیر آنروزها که تا اراده می کردم حداقل ۲- ۳ ساعتی می توانستم بنویسم. اما حالا یک سالی است که درگیر یک موضوعم و دریغ از توان نوشتن حتی یک سطر آن. من خوش خیال را باش که فکر می کردم تا ابد نیروی جوانی باقیست و آن توان نوشتن پابرجا و یک لحظه هم به این فکر نکردم که اگر خودم را بایکوت کنم ممکن است روزی دیگر نوشتن به کل از سرم بپرد. بداهه ها همه بداهه ای بودند پشت سیستم و با خطوط دایال آپ که همش هم به فکر کمتر شدن پول تلفن بودم! بعد از یک سال.

وحشی ست اسبی که می دود در من. فرو روی در خیالی آبی. شب نمی شود که نیاید. و نتازد بالای این کره ی خاکی. و من کمی مانده به صبح ام. و عشق بازی ابرها با نور. وحشی ست اسبی که می دود در من. یا پونه ای لب آب. در من فرو می رود. شکل جا مانده ای روی دیوار. تکه تکه های ذهن ماسیده. که زمین را می چرخاند. دست و پا می زند.

از این به بعد در. صبح غلت های زود از این ور به آن ور می اندازم. در باز می کنم حتما. اسکناس های مچاله ریز می ریزند. عادت می کنم به فحش بازی. من احتمالا همان دیروزی هستم. حتما کلید درست کرده ام. در بازی عادت ندارم به فحش. غلتی از دیروز به امروز. که امروز همان دیروز امروز باشد. همان دیروز فحش دادم به امروز. به اسکناس هایی که فحش بدهند به امروز.