هیچ وقت شما دوستان خوبم رو فراموش نمیکنم. هرچند فکر کنم من آخرین بازمانده این لیست هستم. اینجا هم شدیم آخرین برگ. همه شما رو دوست دارم. و همه شما رو به خدا میسپارم. دوستانی که در این چند سال با من بودن. هر جا هستید امیدوارم خوب و خوش باشید. من به دنبال سحری سرگردان می گردم. و بی تو خود را در نمی یابم. پل رو هم به همين حالت پشت سر گذاشت.

1-زندگی یعنی چه و 2-فصل سرد پیشگوئی حیوانات. چند تا شب باید بخوابم و صبح بیدار شم که بابا بیاد . این فقط یه گوشه از تصویر . یه بعد دیگه از این تصویر . یه بعد دیگه ی تصویر یه خرس. اما یه بعد این تصویر هم دیده نمیشه .

از اون روزی که وبلاگ نویسی رو شروع کردم سالها گذشته و من دوباره قلم به دست گرفتم. بعد از گفتن این جمله هر دومون غرق در افکار خودمون شدیم . زندگی ام مثل یه فیلم با دور تند از جلوی چشمم گذشت. وای که چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود . برای سکوت و تنهایی اش . برای خلوت دنجش و ساده و بی ریا بودنش . زود بر می گردم .

دلم تنگ میشه هر لحظه. دلم برای خانه و حیاط با صفایش. دلم برای تمام ساعات و دقایق بودن با شما تنگ شده! دوستتان دارم . فقطشاه بیت غزل زندگی من. آغوشتا به غیر من به روی هیچکی وا نکن. منا از این دلخوشیو آرامشم جدا نکن. چشمای مهربونت منا به آتیش میکشه. وتو باز م ی خ و ا ن ی. مردی که شبهای بیخوابی برایت قهوه و کیک ش.

سودایی و عاشقی نماند, سودا و عشق باقی باشد. ساعت 12-1 شب میریم تو رختخواب و دو سه ساعتی میخوابیم. قاشقهای غذا پشت سر هم وارد دهنمون میشه و گاهی حتا یادمون میره که نفس هم باید بکشیم! صرفن واسه این میخوابیم که خدا گفته تو این ماه خواب هم عبادت حساب میشه. البته واسه شمایی که روز خوری میکنی نه ها! تازه ماجرا به اینجا ختم نمیشه که! حرف هایی .

الان که ازت دورم خیلی یاد گذشته ها افتادم اون وقتی که کلی فاصله از هم داشتیم و حتی نمیدونستیم که به هم میرسیم یا نه. نمیدونستیم اخر این ماجرا چی میشه. برای دیدن همدیگه روزشماری میکردیم اینده رو تو ذهن خودمون تصور میکردیم. الانم از هم دوریم ولی با خیلی تفاوتها. هم زندگیمون عوض شده هم خودمون کلی بزرگ شدیم. این روزا خیلی یاد گذشته ها میکنم. خدارو شکر که الان همدیگه رو داریم ولی دلم برای اون موقع ها خیلی تنگ شده.