سرگیجه های چخوف ,کفشهای پاشنه بلند من. تاریخ پنجشنبه سوم تیر ۱۳۹۵.

من تو را پیدا خواهم کردم. یادداشت های روزنامه نگاری که روزنامه نمی خواند. به گمانم همین جا بود . که دو سال پیش می آمدم و . که نت ها از سرم میپرند. که دستهایم مثل چوب . که انگشتهایم کشیده اند خوب باشند . الان برای زندگی کردن حال دیگری دارم . لطفا بار دیگر پیش رویم باشید . و به کسی که میخواهیم.

وقتی تو گوش دلت را. انگشت اشاره فرو برده ای. بهم فشرده ای که مبادا. ندایی از دوستت دارم هایم. به دنیایت راه یابد . این بار حتی اگر عاشقانه هایم. فریادی شوند به بلندای تنهایی ام. راه به جایی نخواهند برد. نمی خواهی دوستت داشته باشم! سه شنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۴. عشق واقعی وقتیه که دختر به سادگی چشماشو میبنده. و اجازه ی بوسیدن میده. اما پسر پیشونی دختر رو میبوسه.

من بی تو تا تو نمی توانم. من اونقد از تو زیاد شدم. که از سر انگشتام چکه می کنی. یکی از اون لیوانای سبز رنگ که تو باهاش شربت نعنا می خوری رو. چای کیسه ایم رو تو اون می ندازم. وقتی دستت دست نمی شود. احساستان با اشک هایتان شره نکند. چون هر چه که بخواهید ینویسید. با یه برگ خطی خطی گل دار مواجه می شوید. درخواست بازگشت به تابستان نود و یک. من دو لا راست نمی شم که برم بهشت.

پنجشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۸۹ ساعت. از همین الان از گورکنی که مرگم تنها او را آزار میدهد معذرت میخواهم. این جمله رو تو یکی از وبلاگا خوندم اسمشو یادم نمیاد. ازشم معذرت میخوام که بی اجازه اینجا مینویسمش. ولی مناسب با حال منه. جمعه هشتم مرداد ۱۳۸۹ ساعت. روبرویم استاده با یک قدم فاصله. اما قادر به دیدنش نیستم,همه چیز سیاه و تاریک است. چشم هایم را دوباره به هم میزنم اما باز هم تاریکی,نه نوری خاکستری میبینم. خوشی تمام قلبم را در بر میگیرد. با رفتن تو به زندگی کردم پشت.

نترسم که با دیگری خو کنی . نوشته شده در چهارشنبه نهم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت توسط. بعد از رفتنش موهایم را از ته زدم. خاطره ی دستانش دیوانه ام میکرد. نوشته شده در چهارشنبه نهم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت توسط. دلگیرم از کسی که مرا غرق خودش کرد. نوشته شده در چهارشنبه نهم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت توسط. نوشته شده در شنبه ششم دی ۱۳۹۳ساعت توسط. گیرم که یلدا هم بیاید. شبی هم به درازا بکشد. سفره ای هم چیده شود.

از سروران بزرگوار تقاضا دارم در صورت امکان درباره این پست هر مطلبی به ذهنشان می رسد برایم بنویسند تا بیشتر با دیدگاه یکدیگر آشنا شویم . قبلا از لطف و عنایت شما ممنونم . نهایت ظلم به زن است. مظلومیت در چهره زن پیداست. در مورد تصویر این زن با وسایل خانگی باید بگم که منظور اینه که تمام کارهای خونه که امکانا تشم اینها هستن در زن خلاصه میشه. نوشتن درباره عکس یک جورهایی حشو به نظر می رسه.

تو مرا با همان لبخند همیشگی بشناس. تا تو بازآیی من هم دوباره عاشق خواهم شد. کاشی ها را خیال من آبی می کند. کاش بهشت زیر پای من نیز می نشست. آرین و خیال بافی هایش. سکوت سرشار از ناگفته هاست. چیزهایی هست که نمی دانی. پایان نامه ای برای افسرده نویسی.