دو داستان و یک عکس. 1 کفتری در در هنگام حافظ خوانی آمد و در زد و ما در را برایش باز کردیم و کنار ما در جلسه شرکت کرد . فکر می کنیم تشنه بود و به ما پناه آورد . مهمان خوش یوم و ناخوانده. نوشته شده در بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۴ساعت توسط يادداشت نو.

چرک نویسی های یک آدم سابق. پرده ها را نكشيده ام. مگر دلتنگی بی پایان تو . همه را می سپارم بدست باد. تا این صفحه ی سپید. حرفهای سابق یک آدم سابق. میدونی گاهی زندگی کردن هم مانع زندگی کردن درست آدمی میشه. یا نوشتن همین دلنوشته ها تو یه صفحه سفید. یا رفتن به یک جمع مورد علاقه مث انجمن ادبی.

بی سالی که بی سلیقه سیقل داده شده باشد. همه شهر را پخش کن. پخش کن همه تنت را میان عاشقان شهر.

رو پشت بوم زندگی همه یا از این طرف می افتن یا از اون طرف. يار من يوسف نيا اينجا كسي يعقوب نيست. لحظه اي چشمانشان از دوريت مرطوب نيست. اي گل زيباي من از غربتت اشكي نريخت. نازنين اينجا خدا هم پيششان محبوب نيست. نوبهارم در فراقت هيچ كس محزون نشد. منجي انسانيت اينجا شرايط جور نيست. گرچه در هر جمعه اي زيبا دعايت مي كنند. اين دعاها بر زبان است جنسشان مرغوب نيست.

اينجا رسوب قد قلم میکند! لطفا نظرات خودتون رو در این پست با ما در میان بگذارید. نوشته شده در تاریخ دوشنبه ۸ مهر۱۳۹۲ رسوبی از قلم اسماعیل شریف نژاد. پنجمین نشست ماهانه کانون ادبی دانشگاه یزد. این عکسی هست که خودمون گرفتیم. گزارش تصویری نشست را هم می توانید در سایت. نوشته شده در تاریخ دوشنبه ۱۸ آذر۱۳۹۲ رسوبی از قلم اسماعیل شریف نژاد. پنجمین نشست ماهانه کانون ادبی دانشگاه یزد. خبر آن را در سایت.