دلنوشته های یک دختر 15 ساله. دوما از اين به بعد روال کار وبلاگ عوض ميشه. بخاطر علاقه ي شديد من به کره از اين به بعد کره اي اپ مي کنم. تو اين وب بيشتر داستان مي ذاريم. از همه گروه ها اپ ميشه. شنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1393 تینا. دخترای عزیزی که دم به دقیقه میرین جلو اینه و درباره ی خوشگلی و زشت بودنتون اظهار نظر می کنین. پنجشنبه دوازدهم دی 1392 تینا. پنجشنبه دوازدهم دی 1392 تینا.

دست نوشته های یک کودک یتیم. چند ماهی هست که جهان بینی من عوض شده کاملا. خدا یه موهبت به من داده. مادرم ببخش که حتما باید خدا تو رو از من می گرفت تا من بفهمم.

درد من چشمانی بود که به من اشک هدیه میداد و به دیگران چشمک. با خیلی ها میتونستیم باشیم. خودشون بهمون پیشنهاد دادن قبول نکردیم. خیلی کارا رو میتونستیم بکنیم و نکردیم. خریت هایی بود که میشد انجام داد. دختر و پسر بهمون تیکه انداختن جوابشونو ندادیم. جلوی کسی دولا راست نشدیم که بعد پشت سرش بد بگیم. حرفاشون نیش داشت اندازه مار افعی. و این جریان تو زندگی ادامه داره ! میدونم خیلی عوض شدم! در ظاهر شادو خندون.

ღღبسیاری از شکست های زندگیم به خاطر دروغ هایی بود که باید می گفتم اما نگفتم! ای آنکه تو در غربت سر به گریبان داری. در خلوت خود شبها شام غریبان داری. حالا هر وقت نیگا به اینم. شب شدیه عده کنار عشقشونن. یه عده هم دارن با گوشی با عشقشون میحرفن. منم پتومو سرم می کشم.