آشیانه عشق من و آقای همسر. اینروزهای آخر سال برام خیلی لذت بخشه. خدا این دلخوشی های کوچک رو ازمون نگیره. نیمه دوم سال به لطف خدای بزرگ زندگی کم کم خوشگلی هاشو بهمون نشون داد و آرامش حاکم شد.

گرچه آب رفته باز آید به رود. امشب بعد از دو سه ماه که از خرید اینترنتی بلیط نمایشی به اصطلاح کمدی میگذشت بالاخره موفق به حضور در سالن نمایش و تماشای نمایش شدیم. و دومین مورد پیرزنی تقریبا ۶۰ ۷۰ساله که از توی لابی توجه ما رو به خودش جلب کرد. بعضی وقتا با صدای ضعیف آهنگی که از داخل سالن میومد یه کوچولو به خودش تکون میداد و چیزی که واسه من جالب بود این بود که این با این سن و سال چه روحیه ای داره که اومده تیاتر! فکر میکنم ح.

شنگول و منگول و استافیلوکوکوس! بین باکتری ها یه گروهی هستن که اسمشون هست استافیلو کوکوس.

خوردن خرمالو را دوست دارم و یاد داشتهایم هم بیشتر یاد آوری و یادگاری ست. تک جمله را هم از این شعربلند.

با خانمی متاهل آشنا شده و خانم مشکلات خانوادگیش را با او در میان گداشته و آقا هم به بهانه حل مشکلات آن خانم با او رابطه خانوادگی برقرار کرده است. همسر آقا مدتی در این رابطه خانوادگی مشارکت داشته و آرام آرام متوجه رفتارهای مشکوک شوهرش می شود و نهایتا در یکی از مهمانیهایی که با خانواده آن خانم بوده اند کار به مشاجره کشیده می شود.

دوروز پیش تولد هاندان بود . تو کافه با هم سوتلاچ یا همون شیربرنج خوردیم . شیرینی اش به اندازه , خنک ,خوش طعم, فکر کنم گلاب هم داشت. در واقع کسی که مدت ها بود از فکرش در نمی یومد و خوشبختانه باهم ارتباط برقرار کردند. این منم در یک شب زمستانی در 28 سالگی . نوشته شده در سه شنبه سوم دی 1392ساعت 0 قبل از ظهر توسط گل برگ. ميخوام سه تا وبلاگ خيلي جالبو بهتون معرفي كنم. در كل عاشق جهان بيني اش هستم.