وقتی دل وذهن باهم مینویسند. باآرزوی موفقیت روزافزون برای همه شماعزیزان. لباسامومیپوشم همراه مامان وداداشی میرم خونه.

روزهای زندگی من در این دنیا. اما خیلی خوب بود خدارو شکر.

روایت سرانگشتانم که قلمی است برروی صفحه کیبورد برای ثبت همیشگی در دفتریادداشتم. خوشبختی یعنی همین الان که داداشی زنگ زد و جواب آزمایش که محض اطمینان خانومش داده بود خوب بوده. داداشی دیشب خواب خوبی دیده بود. دوشنبه صبح ظهر ,. موقع خواب سعی کردم از گوشی فاصله بگیرم. تا 3صبح نمی تونستم بخوابم. برای اولین بار دیشب گوشیم پیش خودم نذاشتم.

من فقط می دانم که تویی شاه بیت غزل زندگی ام. اون وقتا که مجرد بودم یکی از تفریحاتم این بود که کشو و کمدای لباس رو می ریختم به هم و همه لباسامو اعم از معمولی و مهمونی و مجلسی رو می پوشیدم و کلی خودمو جلو اینه برانداز میکردم و آآآآآی حال می کردم. گاها یه اهنگی میزاشتم و یه قری هم می دادم خب. خلاصه امروز همسری رفته بود فوتبال و دخملی هم لالا بود. منم یعک ارایش مکوش مرگ منهه گلبهی نمودم و موهامم فرق گرفتم الکی مثلا مد روز عمل میکنم. ما هر از گاهی که یه پولی میزاریم کنار برای ترمه واسه اینکه .

فرق فرهنگیشون بین زمین و آسمونه! کلیپ اول. یه جورایی نچسب! لباس عروسش همش 40 سانت پارچه برده بوده! بعد عروس از رقاصهاش میخاد دورش برقصن. رقاصها از قرار یادشون رفته لباس روشونو. با لباس زیر شلنگ تخته میرن! کلیپ دوم. عروس میخاد دسته گلشو برای باز شدن بخت دخترای مجرد پرت کنه. عروس برمیگرده و دسته گلشو به یکی از دخترا میده. همون موقع مردی که یه دختر بچه داره میاد و جلوش زانو میزنه و ازش درخواست ازدواج میکنه.

مطالب غمگین وخنده دار ودلنوشته وهر چی که بشه. رمز ورود به وب لبخند. پس لطفا ی دونه بخند. نظرراجب مطالبم بذاری ممنون میشم. وارد شدن افراد بی جنبه ممنوع. حرف دلم بی تو وبم بی صفاس ای همه کسم. دوس دارم براتون شعر بسازم. اگه نشد شعرای من پر معنی وعالی. عیب نداره شما بگید چه خوب وعالی. یهویی همین الان خودم گفتم. دختر یعنی زیبا ترین مخلوق خدا. پس زیباترین مخلوقای خدا روزتون پیشاپیش مبارک.

چندروزی برای سفر به شمال رفتیم. ازاونجا که ترافیک بودزدیم ازقزوین که باترافیک روبرو نشیم شب وتویکی پارکای قزوین به اسم باراجین خوابیدم. سه تا دستشویی دستشویی بود ودستشویی وسطی خالی بود قبل ورود به دسشویی همیشه شیرشو بازمیکنم ببینم آب میاد ازش یانه! همینطورکه شلنگ سرجاش بود شیرو بازکردم ازاونجا که شیرخراب بود آب به صورت آبشار فوران کرد به سمت بالا ورفت طرف دستشویی سمت چپی. وزن شیون کنون اسم پسرکوچکش که قبلا تواین دسشویی بودصدامیکرد تو شیرآب وبازکردی! حالا اون ازخودش میگه که سر.