Date Range
Date Range
Date Range
حرف های دلتنگی از زندگی در کولورادو. چند وقتیه که به شدت آلوده ی فیس بوک هستم. هر کسی از اون به یک منظوری استفاده میکنه. برای من فیسبوک حکم مهمانی هر از گاهی رو داره که میتونم دوستان و اقوامم رو ملاقات کنم و در مکالمه و محاوره شون شرکت کنم. عکس های جدیدشونو ببینم و با لایک زدن بهشون بگم دوستشون دارم. نوشته شده در پنجشنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۱ ساع.
دير آمدي موسي دوره ی اعجازها گذشته است عصايت را به چارلي چاپلين هديه كن كه كمي بخنديم.
مهتاب رویی خاموش به گهوارۀ دل اسیرم مدام رویا می سازد. تمام روز را معطل مانده ام . دیروز هم همینطور گذشت چند روز است که انتظار کشیده ام. انگشت اشاره ام به شاتر خشک مانده اینبار محکم و دقیق صورتش را می اندازم. عکس این نیمه نقاب حوصله ام را خلال کرده باید تمامش کنم. نه بیشتر از اینهاست آرامش ام را گرفته من خلال اش می کنم. ترس و دلتنگی ام امان نمی دهد. صدای زنگ تلفن دارد ویرانم می کند باز یادم رفت فشارش دهم تا بی صدا بنالد. پلیس خوبی می شوی اگر من جایزه ی تو باشم.
مقاله ها و خبرهای جدید نجوم. حکایت من در ولایت غربت. من دیگه مشروط نمیشم! شب نوشته های یک ذهن بیمار. یادداشتهای یک دیوانه از دارالمجانین. بياييد لحظه اي براي خودمان باشيم. رضا و دیگر هیچ .
برادرم میخواهد نیمه مهر ازدواج کنه. با دختری که به دلم هنوز ننشسته. هفت ماه از آشنایی شون میگذره و دو ماهه عقد کردن. دایما هم به من تذکر داده هیچی نگو تو هیچی نگو. حرف نزن حتی با مامان و بتجهم راجع بهش حرف نزن. ناخودآگاه بهش فکر میکنم خیلی انرژی میبره ازم. وای که یه جاهایینمیتونم بکشم کنار. خدایا بهم قدرت بی تفاوت بودن بده. مرداد هم داره به پایان میرسد. دخترک داره از چله درمیاد. هشیار تر شده کم خواب تر.
جمعه 25 بهمنماه سال 1392. فردا با گروه بچه های کلاس موسیقی داریم میریم یه شهری که سه ساعت از تورونتو فاصله داره. امشب هم با هم بودیم و بساط ساز و آواز به راه. بهار رو کم می بینم. دو سه تا کار مهم عقب افتاده دارم که باید انجام بدم. دلم برای بابام یه ذره شده. این سریال دیدن های هر شبه از کار و زندگی انداخته مون. باید بریم تو ترک! می نویسم و می گذرم.
وإ ن ی کاد ال ذین ک ف روا ل ی زل قون ک ب أ بصر ه م. و م ا ه و إ لا ذ کر ل لع ل مین. شوخي نيست من شاه شطرنجم! تخريب مي کنم آنچه را که نمي توانم باب ميلم بسازم. من هماني ام که حتي فکرش را هم نمي تواني بکني . هرگز نمي فهمد با هر کسي رقابت نمي کنم.
به من یاد دادی عاشق باشم. به من یاد دادی وابسته باشم. گفتی بی تو نمی تونم. یاد دادی بی تو نباشم. خاموشیه ستاره در شبهایم آغاز شد,. خط خطی کن خاطره را. برگه های سفید در دفترم آغاز شد,. زندگی با خاطراتت آغاز شد. چه خوبه وقتی یه چیزو یا یکی رو که می خوای بری توو رویا و تصور کنی که اونو به دست آوردی. بازم رویای داشتن اون زیباست.
من مصطفی هستم دانشجو 21ساله . امیدوارم لحظات خوشی را دراین وبلاگ بگذرانید. یا علی گفتیم عشق آغاز شد. علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را.