هرچی به صلاحمونه برامون پیش بیاد. عروس شیرازی مادر می شود. بازم بعد هزار سال اومدم وبلاگ نویسی. اگه امشب با خورزنه جون حرف نمی زدم شاید بازم حس نوشتن نداشتم. ولی یادم افتاد که میخواستم تو وبلاگم تاریخ ها و اتفاق های مهم زندگیم رو ثبت کنم. از ته دل برای تموم دوستام دعا میکنم هرکی نینی نداره و دلش نینی میخواد خدا زود زود این شادی وصف نشدنی رو بهش هدیه بده و هرکی هم نینی داره خدا نینی خوشگلش رو براش حفظ کنه. این روزای شاد روزی هزار بار خداورو.

جمعه 27 دیماه سال 1392. به احترامشان کلاه از سر بر میدارم. یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر.

بدنبال خوشی خود برید کائنات درهایی را بسوی تان باز میکنند که دیگر دیواری نیست.

سفر به نمایش گاه کتاب و گل و گیاه. صدای منو از کافی نت می شنوید بدلیل گران شدن تعرفه ی بسته های اینترنتی این جانب به دلیل کسری بودجه قادر به خرید اینترنت به قیمت جدید نشدم البته ارزان تر ها هنوز باقی هستن اما سرعت شان افتضاح است. لذا از همین تریبون خبر سلامتی خود را به تمام دوستان می رسانم. فهرست کتاب ها را هم بعدا براتون می ذارم. از این همه لطف و مهربونیتون ممنونم. تو این خانواده هر چقد که منو که بچه اولم دوس دارن. و عزیزمو یه کمی هم لوس و بابایی. من عاشق خوردن کباب کوبیده خالی.