این فروش های از راه دور. مطب توی اقدسیه بود! کلاس زبان ترک.

کار پژوهشی شده و منم هفت و نیم از خونه میزنم بیرونو ساعت بعداز ظهر هم دوباره برمیگردم. موند دفعه دیگه زیاد برای مرخصی ها باهاش راه نیام! .

دوستان عزیز وب جدیدی زدم در بلاگ اسکای بسیار زیبا با سونا و جکوزی همه چی هم. داره فقط خالی از دوستانه . دوستاني عزيزي كه تا بحال با من اشنا شده اند بدين وسيله اعلام ميدارم. من با هر كي دوست شدم تا اخرش هستم . به هيچ كس حرف بد نميزنم . هروقت هم نظر بدم با ادرس وبم ميدم تا بتونه طرف جواب بده . ضمن اگر هم ازوبي خوشم نياد ديگه نمي خونمش .

یک حس ملس و بی تفاوت شاید باشد. نوشته های قبل را خوشبختانه بلاگفا تف کرد و پس داد! دو ماه غریبی بر من رفت. لطف خدا اما مثل همیشه همراه بود و این هم گذشت.

من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم. بعد از شب هزار و یکم. قالب اين وبلاگ با استفاده از قالبساز آنلاين طراحي شده است.

یه وقتایی یه تصمیمایی میگیرم که خودمم نمیدونم از کجا گرفتم بسکه مزخرفن آخه. راست میگن که خدا جای حق نشسته. خلاصه این که هر چی ما گفتیم سرما خوردیم گفت نه حساسیه. آقا دیروز دیدیمش همچین سرمایی خورده که نگو. واااااای خدای من کمکم کن.

حرفهایم در خلاصه وبلاگ نمی گنجد. سه شنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۳. چقدر خوب که کلا سال خوبی بود. فروردینش رو که راستش کلا نفهمیدم چطوری تموم شد و روز آخرش به طور خیلی فوری مسافر حریم یار شدیم. و اردیبهشتش رو همینطور گذروندم . اولین روز خرداد برگشتیم و تا وسط های ماه درگیر مریضی بودم که ازین. بعد دقیقا شب ارشد مراسم.

نیمساعت پیش یه معجزه اوچولو توسط یه فرشته ی مشکیه ریزه میزه ی چشم درشت اتفاق افتاد! این مشخصاتی که اون بالا گفتم مربوط به یه بچه گربه نیس! اون بچه یکی از همگروهی هامه تو همین کارگاهه. ینی این کوچولو جوری زل زنان به سیب از بقل دستم رد شد و کله کوچولوشو اورد طرف سیبم که شاید اگه مامانه نبود یه گاز ازش می کند! ته دلم یه جوری شدم و با خودم گفدم ملی بیخیاله سیبه قرمز. برگشتم و خوشبختانه اوچول وایس.