نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 بهمن1392 توسط مامان محمدين. نوشته شده در تاريخ دوشنبه 9 آبان1390 توسط مامان محمدين. مدتهاي مديد بود به اين فكر ميكردم كه امكان دارد وقتي بزرگتر شديد از اينكه همه خاطراتتان عمومي بوده ناراحت شويد. خودمان هم ديگر دوست نداريم همه اتفاقات زندگيمان را عمومي كنيم. به مناسبت سي ام مهر ماه كه گفتم چه بوده! تصميم گرفتيم با بابائي كه اينجا را تعطيل كنيم. بنابراين جائي خصوصي ثبتشان ميكنم.

مهدیار در 13 سفند 93 به خانواده ما هدیه شد. محمد علی و حوریثا جون. محمد طه و کوثر و نرجس جون. محمد امین و منتظر جون.

و به نام خدایی که عشق را در دستانم جاری ساخت. می خواهم ساده ساده برای تو بنویسم. از شب و روزهای بی تو. از ثانیه های در انتظار تو و از لحظات ناب مادری. از لحظاتی به شیرینی یک سیب و به شفافیت دانه های سیاه یک انار. از انتظاری بس شیرین که دلم را برای بوسیدن پیشانی بی گناهت بیقرار بیقرار کرده است. دلتنگم برای از تو نوشتن.

ما سه تاييم تقدیم به پسر عزیزم محمدصدرا. سال نومبارك نوروز 94 مبارك. با ده روز تاخير نوروز 94 مبارك. امسال همراه با حال و هواي معنوي شروع شد و خدا روشكر تا حالا سرشار از نعمت بوده يه عالمه بارندگي و . امروزم بارون خييييييييييلي خوبي اومد. از اول سال براي من خيلي خوب بوده خدا روشكر . الان واستون تعريف ميكنم . بعدش اينكه گل پسر من يه عالمه بزرگ شده و خيييلي خييلي آقا شده حيف كه عكساش و دير به دير ميتونم بذارم . يا علي نوروزتون سرشار از خوشي و شادماني التماس دعا.