Date Range
Date Range
Date Range
یه محیط گرم و صمیمی بین من و گنجیشکم. یاد من باشد فردا دم صبح. همین که تصمیم بگیری تو هم نامرد. پیدا میشه که حالا تو اون ادم سابق نیستی . ولی حالا دیگه خیلی وقته که خسته ام.
ماهی لب بسته را اندیشه قلاب نیست. پنجشنبه 23 آبانماه سال 1387. کسی را مجبور مکن با چشمان تو نگاه کند وقتی خود بیناست. این گونه او را به نابینایی می کشانی. شنبه 11 آبانماه سال 1387. امروز کمی خسته و زردم.
قدر داشته هات رو بدون قبل از این که دیر بشه. رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید. نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است. پس به سمت گل تنهایی می پیچی. دو قدم مانده به گل پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی. و تورا ترسی شفاف فرا می گیرد. در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی. کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا. جوجه بردارد از لانه ی نور.
داغونی ا م از آنجا شروع ش د. که ف همید م . یکی ا م که ن بود. تا عطرش مرا از دردهایم فارغ کند . تا تسکین درد هایت باشد. میگویند داستانی ک نوشته ای.
این روزهای تلخه یک اتفاق شیرین. طه اوج بیاد هم باشیم. این فصل های تنهایی . طه اوج بیاد هم باشیم.
در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد . زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.