قضاوتها و جاده های پر دست انداز. ماه میهمانی خدا بر شما مبارک. مثبت اندیشی و راز حیات. خاطرات روزانه یک دانشجوی پزشکی. دنیای تازه را تجربه کنید.

دیشب با خدا دعوایم شد . با هم قهر کردیم . فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد. رفتم گوشه ای نشستم . صبح که بیدار شدم . پیرشدن درخم کوچه های انتظار! بی خداحافظی کسی راترک نکن. نمی دانی چه درد بدی است.

یه چیزی رو میخوام باز کنم. در مورد نگاه مردم به کسی که رشته مهندسی کامپیوتر میخونه. همینجوری که دنبال کار میگردم. دنبال یادگرفتن مطالب جدید هم هستم. چون رشته ما طوریه که همیشه باید توش مطالعه داشته باشی. آگهی های استخدامی رو نگاه میکنم تا هرچیزی رو که توش بلد نیستم دنبال یاد گرفتنش باشم.

آقایون به سه دسته تقسیم میشن. مرگ های مشکوک در بیمارستان. همه چی هست بیا تو. ღ ღ منو عشقمو جونمو عمرم ღ ღ. آقایون به سه دسته تقسیم میشن. 1- زرنگایی که بغلشون میکنن.

به جهنم که پیر میشوی دیوانه. هیچ وقت ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودتان مقایسه نکنید . اگر شکست نخورید نمی آموزید و اگر نیاموزید هرگز تغییر نخواهید کرد . بودن انسان هایی که به یک چشم بر هم زدن.

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم. تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت. امروز بعد از مدتها باز درگیر دلتنگی شدم دلتنگی که متفاوت از قبل هست . نمی شناسمش آنقدر بی تابی به همراه دارد که بعضی اوقات ترس وجودم را فرا میگیرد و از داشتن چنین حسی حراسان میشوم . بنده حقیر سرتا پا تسلیم.

به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم ناآرامم نکند! حکایت رابطه دوستی ها و چای! بازی خدا و عروسک گ لی. ساقی زیبای من - سمانه. گیلانیای عزیز سفارش غذا دارین بیاین اینجا. مامان گرفتار - اعظم عزیز.

ازگلایه های دنیا سهم من فقط سکوت بود. دل م بشکنه حرفی نیست فقط کاش لایق ت باشه. هنوز هم از گلایه های دنیا سهم من فقط سکوته. هنوزم حسرت خیلی چیزا روحمو داغون کرده. هنوزم نتونستم خودمو پیدا کنم. مرهم دردم نبودن نوشته هام. این روزها دیگه دلیلی برای نوشتن ندارم. دوستایی که از دستشون نمیدم. چون از روز اول قرار گذاشتم برداشت از نوشته هام آزاد باشه و خوشحال میشم وقتی جایی می بینم که نوشته هام کپی شده. دلم نمیاد وبلاگمو حذف کنم.

مرگ گاهی ریحان می چیند! یه دقیقه صبر کن کارت دارم. دلم برای پارسال تنگ شده. بااینکه خیلی غصه داشتم ولی الان. ظاهرا خوشحالم وغصه هام صدبرابر شدن. چقدر از خدا دور شدم. وقتی فقط بدبختی میومد سراغم یادش میفتادم. دلم برای ریحانه ی قبل تنگ شد. این روزا که داره میگذره جوونیمه. بچه بودم فکرمیکردم 20ساله ها چقدر بزرگن ولی خبری نیست. من همون بچه ی دیروزم. منی که هرروز دانشگاه وکاراموزی بودم این بیکاری برام سخته. ورزش میتونه گزینه ی خوبی باشه.