فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست. امیدحنجره ی قلمم پیوسته باجامه دران باد. امیدحنجره ی قلمم پیوسته باجامه دران باد. چگونه میتوانم درکسوت جلادان به گلوی خونین. جشن بزرگ وفرح بخش چهارشنبه سوری. برهمه ی دوستداران شادی وعشق وآزادی.

زلال ها و بال ها Зулолҳо ва болҳо. زلال عروضی پیوسته قافیه دار. آمد و قلب غمينم را شكست. شوق در دل مرده است. قلب من فند شما را خورده است. اشك چشمم را كسى نشمرده است. بعد از اين گم مي شوم. دور از غوغاي مردم مي شوم. مي روم در ناكجاآباد چادر مي زنم. از اينت و فيس محروم مى شوم. بعد از اين تنها شوم.

کارهای چپ وبلایه مکن که به دست چپت دهند کتاب. چهارشنبه سوری جشن بزرگ وفرحبخش ایرانی. برهمه ی دوستداران شادی وعشق وآزادی. شایدآخرین نجات دهنده زیبائی باشد.

چه رسدبه رویش دوباره ی جنگلها. چهارشنبه سوری جشن بزرگ وفرحبخش ایرانی. برهمه ی دوستداران شادی وعشق وآزادی.

طنز به گونه ای ابراز اندوه هم هست. چهارشنبه سوری جشن بزرگ وفرحبخش ایرانی. برهمه ی دوستداران شادی وعشق وآزادی. بیهوده اورادرآینده می ج ستم زیرااودرگذشتهی من مرده بودومن هرچه روبه آینده به جستجوی اوراه می سپردم ازمن دورترمی شد.

بیاکه قاعده ی آسمان بگردانیم. گرمی نخوری طعنه مزن مستان را. توغره مشوکه می می نخوری. صدلقمه خوری که می غلام است آن را.

نامعادله اي كه حل نمي شود گاهي . روزی را که جا مانده بود از قافله. زنی پشت دروازه های شهر. و عبور گلادیاتورها را می شمرد. اسپارتاکوس مرده اش را در. بادها از سکوت خانه در هراسند و. کودکان بازیگر پچ پچ کنان. سنگ روی سنگ می گذارند. زنی که باد را به خانه اش آورد. عروسک سالهای دورش را پای. و زنی را در پلان آخر بازی.