16 دسامبر 2010 بدست احسان. نوشته شده در نکته ها. 10 دسامبر 2010 بدست احسان. نوشته شده در درد دل ها. 29 نوامبر 2010 بدست احسان. نوشته شده در درباره دوستان.

ما شما را به فراموشي سپرديم و بر مزارتان سنگ مرمر كاشتيم. دلمان را از شما بريديم و به دنيا پيوند زديم. خرمشهر و آبادان را وا نهاديم و در كيش مات شديم. آري شهيدان از ما نپرسيد بعد از شما چه كرديم.

بیدار شوید تنفس ادامه دارد و. روزی همه مان از پشت یک نگاه خواهیم دید و آنگاه . آه از اینهمه ننوشتن هایی که پنجه هایم را فرسوده ساخت. آه از اینهمه دوری از خویشتن. دوری از هرچه نامش من است. از حالا به دستانم یاد میدهم بیدلیل نیست که قدرت نوشتن دارند بیدلیل نیست. بابت همه لحظه هایی که ادعا کردم متاسفم امروز.

روزی همه مان از پشت یک نگاه خواهیم دید و آنگاه. نمیدونم چطوری شد اما حالا دیگه دارم میرم. امیدوارم کارایی که توی این مدت براتون گذاشتم مفید بوده باشن و پسندیده باشین. همه چیز ساکت بود و تنها صدایی که شنیده می شد. صدای انتظار آبی من بود که قدم زنان به دنبال خود می کشیدمش. باید این انتظار را از سر دوخت. ابتدای این انتظار سر رسیده و انتهای.