خدایا همه ی فرشته های کوچولو در پناه تو. پسرم این قاب رو قبل از به دنیا اومدت درست کردم و زدم تو اتاقت. حالا هم یکی میزنم به دیوار وبلاگت. ایشالا تو و همه ی بچه ها سالم و سلامت و در پناه خدای مهربون باشین همیشه. هر سال دوست دارم برای همین نیم سال ها هم یه کیک کوچولو درست کنم و یه شادی کوچولو داشته باشیم. اینم عکس جشن کلاس زبانت بود. اینم مچ گیریه من! 4 سال و یک ماه! .

در دنیا هیچ بن بستی نیست . فرزندت آرام آرام جان میسپارد. خیلی دوست دارم بدونم! آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی. آنگاه که حتی گوشت رامیبندی تا صدای خرد شدن غرورش رانشنوی. روز گار نا مرد! دختری زیبا بود اسیر پدری عیاش.

آسان است که بگویم دوستت دارم اما نپرس چقدر! دلم برای اینجا تنگ شده. حس و حال اینجا نوشتن یجوری حالمو خوب میکنه اما این دوری یکم آدمو سرد میکنه . اصلا همش تقصیره این فیس بوکه که این بلا را سر وبلاگا آوره . البته من اونجا هم زیاد فعال نیستم اما تو همین تعداد وبلاگایی که تو پیوندام دارم هم که نگاه میکنم میبینم اکثرشون را غبار گرفته اما تو ف ب تا حدودی هستن . خلاصه رو خودمم نمیتونم حساب کنم با این اوصاف! دیگه روم نمیشه قول بدم که فعال باشم اما خب سعی ام را میکنم . میدونم دیره ولی بهارتون مبارک.

من دست تک تک خواننده ها را می بوسم. من و همسر هم عاشق خودش هستیم. این مدت بین من و همسر هم اتفاقات زیادی رخ داد . بارها با هم آشتی کردیم. قول دادیم که همدیگر را نیازاریم.

فرشته ای به نام محمد صدرا. تقدیم به تو که با آمدنت خدا را دیدم و درس زندگی را آموختم. من و همسرم در 11آذر 1386 پيمان ازدواج بستيم و با يک دنيا عشق آرزو کرديم که در کنار هم تا ابد بمانيم . 17 جمادی آخر 1431 ه. من حالا 2 عشق دارم همسرم و پسرم. پس به نام عشق سلام. عملکرد محمد صدرا و هنرنمایی ها. عاشقانه هایم برای تو عزیزتر از جانم.

و إ ن ي ك اد ال ذ ين ك ف ر وا ل ي ز ل ق ون ك. ب أ ب ص ار ه م ل م ا س م ع وا الذ ك ر. و ي ق ول ون إ ن ه ل م ج ن ون و م ا ه و إ ل ا. ذ ك ر ل ل ع ال م ين. من طلای میونه پنبه ام! و چند سالیه که مرداد واسه من جزءبهترین وخاطره انگیزترین ماه هاست. ثنا در نی نی وبلاگ.

خاطرات محمد نیکان و صالحه جون. یکشنبه 25 مردادماه سال 1394. دیگه پسرم تقریبا بزرگ شده ت وی اتاقش میخوابه کلاسای ژیمناستیک ثبت نام کردم زیادعلاقه نشون نداد صالحه جندجلسه بزور بردش انگار این یه سال که خونه نشسته حسابی پشتش باد خورده وجندوقته پیش سفرمشهد رفتیم خیلی خوش گذشت ودخترم که حسابی برای خودش خانم شده الان که من تایپ میکنم ایشون دارن آشپزی میکنن. سهشنبه 25 آذرماه سال 1393. سهشنبه 25 آذرماه سال 1393. پنجشنبه 6 آذرماه سال 1393. دوشنبه 19 آبانماه سال 1393. شنبه 26 مهرماه سال 1393.