مثل هر سال زل زدم به شیشه های بزرگی که اینروزا تو هر خیابونی میشه دید. دم عید ی ماه بعد عید یا . اومدم بیرون مثلا واسه خودم لباس بخرم. مامان دستور فرمودن پیرهن تیره نخر. جین مشکی هم حق نداری پات کنی. ی چیز شاد بخر واسه عید ی. چیز دل وا کن ی چیزی که شاد. شاید خدا رو چ دیدی یکی هم ازت خوشش اومد! شاید تو ام از اون خوشت اومد. ولی من فقط یه تنگ ماهی خریدم با یه ماهی مشکی زشت. جلو ی یه مغازه وایمیسم.

زود رفتی گلم رفتی داغت موند رو دلم. بر حباب حوصلهء مرد مان. خاطره یعنی یک سکوت غیر منتظره میان خنده هایی بلند! مثل بی قراری هایم. درونم مرا می ک شد. لطفا یه دهن برامون خفه شو. گریه شاید زبان ضعف باشد.

وبلاگی با آدرس مورد نظر پیدا نشد.