به بهونه دوستی که داره اسباب کشی میکنه به خونه جدیدش یهو و بی اراده پر می کشم به اسباب کشی های زندگیم. بچه که بودم شاید چندین و چند بار ناچار شدیم از یه خونه به خونه دیگه نقل مکان کنیم.

و شگفتیهای پدر و مادر بودن. سفر هیجان انگیزی بود با کلی ایران گردی و خیلی کم تهران موندن. وقت پایین رفتن شلنگ تخته زنان رفتم پایین و یه لحظه مغزم جرقه زد. قریب به چهار ساله که اینجوری از پله پایین نرفتم! هی خود درگیری دارم.

تا شقایق هست قایقی خواهم ساخت. زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم. سلام سلام کلمه خیلی قشنگیه! پر از عشق و انرژی زا. شکر خدا اوضاع روبراهه و از اینکه یک ساله مستقل شدیم و تو خونه خودم زندگی کردم خوشحالم! از اینکه با عشق واسه فردای دو تا جوجه خروسام ناهار آماده میکنم لذ ت میبرم! تشدید لت رو گذاشتم تا این کلمه رو به معنای واقعیش بیان کنم! این هفته هر روزش که میرفتم خونه با عشق میومدن جلوم و از نمره خوبی که تو امتحانات مستمری هفته قبل گرفته بودن خبرم میکردن و قند تو دل مامان شون آب میکردن! .