پاره ها یی از بودن من. درگیرو دار طلسم شده ی این روزهایم. چنگ می اندازم به هرچه دوروبرم هست. تنها برای ارام یافتن این ذهن مشوش. و میدانم هیچ کس به جز خودم. و به زود میخواهم بخزم لا به لای زندگی. تا که باری از دوش فکرم بردارند. که جای من نیستند که بدانند. اگر هم پایم نباشی دیگر پای ادامه نیست.

آغاز یک مسیر سبز به بهای عشق. آغاز یک پیوند به بلندای آسمان و شروع بی کرانه ی ازل تنها با یک جمله و یک زندگی! خدایاچند کلمه حرف حساب. خاطره ی یک عهد قدیمی. به خودم که نگاه می کنم. چند موی سپید روی گیسوانم می رقصند. یعنی می شود روزی برسد که بیایی مرا در آغوش بگیری. بخواهم از تو گله کنم. همه ی کابوس ها تمام شد. دلم می خواهد یک روز خدا را.

با من از رفتن سخن مگو. با من از آغوشی دلپذیر. در تنهاییمان از درون کنج تاریک این خانه سخن بگو. در این سردی رفتار سخن بگو. با من از گسستگی آغوشها. با من از رفتن سخن مگو. چشمانت در آسمانی بود که خورشید نداشت.

بگو کی برمیگردی زیبا! زمستان به اوج سرمایش می رسد . زیر برف بمانند و پس بزنند . دلم می خواهد کنارم بنشینی و برایم فنجانی از لبخند تعارف کنی . هزارسال هم که بگذرد . دارم به عاشقانه ها فکر میکنم . ه ر ی دلم می ریزد . خاطره بازی را فراموش میکنم .

دوشنبه 24 تیرماه سال 1392. سلام نمی دونم چرا اما دوست دارم که این وبلاگ رو دوباره آپدیت بکنمش . نوشته شده توسط بهمنی ها. چهارشنبه 28 دیماه سال 1390. سلام سلام سلام به بهمنی های خوب و گل گلاب. فک کردنی خیلی زیاد به نظر می رسه! این چهار سال خیلی پستی و بلندی داشته. اتفاقای خیلی زیادی افتاد بین هممون . اما خب بالاخره خوب و بد گذشت. نوشته شده توسط بهمنی ها.

یکشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1389. سلام سلام بهمنی های گل گلاب. از این به بعد به. نوشته شده توسط بهمنی ها. پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1389. سلام بهمنی های عزیز . ایشالا که همتون خوب باشین . میخواستم بگم که دیگه بسه . با تویی میخونی و خودت رو به اون راه می زنی . به خدا ارزوم بوده که جوومون خوب باشه . جوری که همه بهمون حسادت کنن .