کانون پرواز اسیر رها شده. اولین قدم را در راه اختصاصی ات. آنها را برایتان خواستارم . زمین در انتظار تولد یک برگ.

اگر هم خواستم کوششی نمی کردم و اینک به خود امده ام. هر روز دوست دارم انسانی بهتر و شادتر باشم. ما مثل گل سرخ هستیم. از لحظه ای که غنچه ای کوچکیم تا زمانی که کاملا شکفته می شویم. و حتی آخرین گلبرگ ما می افتد. همواره زیبا و کامل هستیم. و همواره در حال دگرگونی. ما همیشه عالی و کامل. و در حال دگرگونی هستیم. گل نیلوفر در مرداب می روید. در سختی ها باید زیبایی آفرید. آنچه را كه اندوهگينت مي سازد. آنچه را كه شادمانت مي سازد.

واقعا دیگه شورش رو در آوردم. الان هیچ انگیزه ای ندارم . دیگه برام فرقی نمیکنه . ولی نمیتونم به آرزوهام فکر نکنم. باید این لعنتی رو ترک کنم. خیلی هرز رفتم کاملا خرد شدم . دوباره شروع میکنم ولی حتی نامطمئن ازیک ساعته دیگه. به کانون هم دیگه برنمیگردم چون اساسی شرمندم. پلن - 9 دی - 30 Dec 2009. لعنتیخیلی خوب داشتم میرفتم جلو.

ღ ღ رهایی از گناه ღ ღ. ماجرای زندگی من و گناه خود ارضایی. هیچ وقت یادم نمیره باره اولی که درگیر این گناه شدم. بنظرم بدنم جالب می اومد. و این شروع یک گناه بزرگ بود برام. گناهی که حتی وقتی فهمیدم گناه کبیره است نتونستم کنارش بذارم. بارها و بارها تکرارش کردم. وقتایی که فشار عصبی روم بود. یا وقتایی که الکی هی به خودم تلقین می کردم که وایییییییی من چقدر نیاز جنسی دارم این کارو انجام میدادم. بعد از اون یه مدت بیمار این بودم که توی نت دنبال چیزای خراب بگردم. خیلی منزوی و بد خلق بودم.