نه کسی رو داری باهاش دردو دل کنی. نه دلت میخواد کسی رو ناراحت کنی. سکوت میکنی و تو دلت میگی. تنهایی خوبه ولی یه چیزش بده اونم اینه که . اصلا تو این چند سال دچار خودسانسوری شدم. یه چیزی اینجا دارم که خیلی قدیمیه وهنوزم نمیدونم کی داده.

خودکار آبی من در امتداد خطوط این تنهایی می نویسد. رو تصویر پائین کلیک کن . نوشته شده در Sun 23 May 2010. نوشته شده در Sun 17 Jan 2010. به من و سادگیام خندیدی. به من و عشقی پاك. كه پ ر از یاد تو بود. و خیالم میگ فت تا ا بد مال تو بود. ت كههای دل خود را آرام سر هم ب ند زنم. نوشته شده در Sat 28 Nov 2009. تو مگه نگفته بودی . تو مگه بهم نگفته بودی که به عشق.

از همه دست کشیدم تا تو باشی همه ام. با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد. دلتنگتر از تمام دلتنگی ها. حسرت ها را می شمارم. و باختن و صدای شکستن را. نمیدانم من کدامین امید را نا امید کردم. و کدام خواهش را نشنیدم. و به کدام دلتنگی خندیدم. نیستی که ببینی امشب چگونه عطر تو در عمق لحظه ها پیداست. چگونه جای تو در جان زندگیم سبز.

برمودای جنون است دل سپردن به تو. برایم ارمغان خوبی ها و زیبایی هاست. پس ای سر کرده ی خوبی ها میلادت مبارک .

اینجآ لبآس رآحتی میپوشم و جآمه ریآ و تظآهر رآ از تن در میآورم. اينجآ خودم میشوم بی هیچ ترس و وآهمه ای. دست نوشته های یک احمق. Be Fast, But Dont Run. به نام او که مهربان تر از مادر است. خانه ای که دیوار ندارد. ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزادم.

و روح نیمه تاریکم را مدام به خواب میسپارم. تا شاید وجدانم آسوده گردد . و سخت است تحمیل این جهالت ظاهری! 7 دی ماه 1392 . نميدانم چه كس را بايد لعنت كنم! تو را كه روحت انعكاس روح من است. خود را كه روحم انعكاسي از روح توست. كه خط فاصله ي ميان من و توست! يازده دي ماه 1392.

مرد مسني به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود.