نوشته های مجید در روزگار جوانی. وبلاگ رو منتقل کردم به هاست و دامین شخصی خودم. نوشته شده در روزگار خودم. با دیگران کاری نکن که نمیخواهی با تو بکنند. بکوش تا هیچ گاه آسیبی به کسی وارد نکنی. زندگیات را با حس شادی و شگفتی پی گیر. همواره بکوش چیزهای تازه بیاموزی.

من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران. کاش زندگی یک دکمه غلط کردم و برگشت به عقبم داشت. نوشته شده در یکشنبه 5 فروردینماه سال 1397ساعت. ولی خداییش خیلی فضول هستن و دماغشون سربالاس. عین خل و چلا اونقدر تحویلشون میگرفتم احساس غریبی نکنن! اونوخت نگا وضعیت خودم! بگو داشتی زندگیت رو میکردی بیکار بودی ازدواج کردی! یک غلطی میکنی که بعدش دیگه هیچ غلطی نمیتونی کنی.

تا حالا به پیری فکر کردین. گفتم خانم پدرتون دیگه می تونه بره خونه مرخصه. چند ساعت تحت نظر ما بودن. الحمدلله اون ضربه به سرشون مشکل خاصی براشون ایجاد نکرده و خیالتون راحت باشه. فکر کردین ممکنه تو سن 80 سالگی یه گوشه خونه بیفتین و برای کوچکترین کارها نیاز به کمک داشته باشین.

۰۷ خرداد ۱۳۹۴ ارسال شده در. چند روز پیش به اتفاق چند تا از دوستان فیلم بدون رزرو. این آهنگ ریتم شادی داره و به نظر من عالیه. البته تو چندتا فیلم دیگه هم ازش استفاده شده. ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۴ ارسال شده در. الانم داریم تدارک شام میبینیم. ۲۷ فروردین ۱۳۹۴ ارسال شده در.

به شعر و موسیقی علاقه دارم. هر سوالی درباره ی کامپیوتر و IT و. و در اخر برای تمام کسانی که روز نوشته های یک مهندس رو دنبال میکنن ارزوی ارامش سلامتی اسایش و عاقبت بخیری دارم. و از فانتزی های من. مینیمالها و خرده جات ذهنی.

یك گنج یك دوست همیشگی نیست اما یك دوست یك گنج همیشگیه. چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی. مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی. ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم. كه من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی. می از جام مودت نوش و در كار محبت كوش.

نوجوانی سی و اندی ساله در جستجوی همسری مناسب. همه بهم می گن خیلی سنگین و رنگین بشین سرجات تا یکی بیاد خواستگاریت. من دلم می خواد به شیوه خودم زندگی کنم و دنبال همسری بگردم. من با موبایلم میام بلاگ اسکایی و می نویسم. یادمه اقای میم می گفت من موبایلم رو خیلی دوست دارم. اقای میم هم می نوشت. اما واکنشی نشون ندادم یا حتی تعجبی هم نکردم.

چند شب بود همین که در رو باز میکردیم بریم تو حیاط یهو یه گربه میومد پایین پامون میو میو میکرد خب هوا سرد اونم گرسنه. باید برم مرغ فروشی آشغالاشونو بیارم واسه این طفلیا-.

طراح و توسعه دهنده دیوونه بازی در جهان. اولین تجربه تلخ تئاتر دیدن من. وقتی بال هات و بهت بر می گردونن. جای غلط در زمان درست. خاطراتی که دردسر ساز می شوند. اولین تجربه تلخ تئاتر دیدن من. وقتی بال هات و بهت بر می گردونن.

زیر شمشیر غمش رقص کنان بایدرفت کانکه شد کشته ی او نیک سرانجام افتاد. زیر شمشیر غمش رقص کنان بایدرفت کانکه شد کشته ی او نیک سرانجام افتاد. مینیمالهاو متن نوشته های من. مینیمالها و خرده جات ذهنی. تصور کن اگه حتی تصور کرنش. ساخت وبلاگ جدید در blog. و از این دست فکرها. ساعات زیادی رو صرف فکر کردن به یه سری چیزها میکنم.