Date Range
Date Range
Date Range
پسرم هشت ساله شد! سلام به همه دوستای عزیزم. خیلی ساله تو این وبلاگ ننوشتم. امیرسام من امسال رفت کلاس دوم. اتفاقای زیادی افتاده تو این مدت. مامان قندعسل تغییرات زیادی کرده. دیگه نمیتونم بگم بزرگ شده باید بگم کم کم داره میانسال میشه. دوبار تو حساس ترین زمان های زندگیم خدا به دادم رسید و حضورشو حس کردم. و باعث کمی خوشحالی من شد. دیگه دیگه نمیدونم کلیات رو گفتم ولی اگه بتونم از این به بعد موردی مینویسم.
Friday, January 08, 2010. گیر و دار کسب و کار است در ظاهر اما غصه مدافعت از حق متظلم است مستور در دل. لاجرم رخصت تعلل نیست که طامات و مهالک بر جهان آورده اند و تعبیه کرده. Friday, November 27, 2009. Quel grand plaisir! براي خاطر كتاب ها.
چقدر حس خوب بود برای نوشتن . چقدر ولی وبلاگ نداشتم بنویسم . خیلی دلم سوخت برای وبلاگم . خیلی لجم گرفت از این بلاگفای بی درو پیکر خونه خراب کن . حقش بود یه کمپین علیه ش راه می انداختم . که آقا خانم جایی که امنتیت نداره ننویسید . چایی که یک شبه چند سال نوشته هات رو با خاک یکسان میکنه تحریم کنید . و از این حرفا . برخورد نزدیک از نوعی دیگر.
تمام لحظه های سعادت می دانستند که دستهای تو ویران خواهد شد. شبه قدره و مادرم باصدای تلویزیون احیاگرفته منم نشستم پای کامپیوترم اما. حواسم به صدای جوشن کبیره. برمیگردم به کودکی و نوجوانی و پاکی. اللهم انی اسئلک یا رب. دلم میخواد برای همه دعا کنم برای همه اونهایی که شاید ازشون بیخبرم. برای تو عزیزی که همین چند روز پیش با. عصبانیت دلمو شکستی و گفتی برو! دعا میکنم برای تو عزیزی که شنیدم رتبه ات حدود6000 هزار شده دعا میکنم جایی که حقت هست قبول شی.
شامل دیدگاه من پیرامون ادبیات و سینما و تئاتر و فرهنگ و هنر و نیز داستانهای کوتاهم. فقط برای چند ثانیه فقط چند ثانیه فراموش کن که تنها هستی یا فراموش کن که وقتی تنها هستی چه قدر آزادی یا چه بی مهابا به همه بنیان های زندگی ات می تازی. آنها را به سخره می گیری و بی هیچ وحشتی به تمام هستی فحش و ناسزا می دهی! دارم اینها را اینجا می گویم! حالا که می خواهم تنهایی ام را با خودم بر دارم و بروم.
پاهایش را روی شیشه ی میز تحریر. بزرگ اتاق کنار پرونده های روی هم چیده شده. انداخته بود و تا آنجا که می شد پشتی صندلی چرخداراش را. تا آنجا که لبه ی کت مشکی و براق اش به زمین می رسید عقب برده بود و به چراغ های چشمک زن قرمز و طلایی. پراکنده در شهر نگاه می کرد. در ساختمان نمانده بود جز راننده و دربان که خوداش گفته بود بمانند و اینکه اگر کاری داشت خودش با آنها تماس می گیرد. موبایل اش را لبه ی میز گذاشته بود هر چند لحظه یکبار به آن زل می زد و برای چند لحظه. دویست و پنجاه شش لطفا.
خاطرات سال 83 به بعد. اصولا وقتی کلمه خاطره را به زبون میاریم داریم از چیزی صحبت می کنیم که سال ها در مغزمون و در یادمون مونده. وقتی من این خاطراتو اینجا می نویسم تمام اون صحنه ها از جلوی چشمام رد میشن. ماجراهای نی نی و بابا بزرگ. عاشقانه های مریم و مجتبی. روزهای شیرین من و همسری. وب نوشت محرمانه یک دختر.
تلسکوپ جدید مشاهدهگر خورشیدی موفق شد از لکههای خورشیدی تصویری بگیرد که از هر تصویر دیگری که از این لکهها گرفته شده است دقیقتر و واضحتر است. این تلسکوپ نمونه تلسکوپ پیشرفته آینده این مشاهدهگر است. باز هم مشتری مورد حمله قرار گرفت.