Date Range
Date Range
Date Range
بخوانید چند مینیمال از من. درست مثل بیمارے نادرے که. یک نفر به آن مبتلا مے شود. پیدا کردن کسے مثل من. که تو را فراتر از مرز دیوانگی دوست بدارد. دیگر برایت تکرار نخواهد شد. در زندگے تو اتفاق افتادم.
درونم خالی است از هر کلمه ای. درونم تهی شده است مانند درختی که موریانه های ذهن آن را از درون خورده و خالی کرده اند. خوشحالم که پس از مدتها می توانم این احساس را به گونه ای ادبی بنویسم! تمام جسمم سرشار است از خالی . مانند آنکه همه چیز را زیاد اندیشیده ام و همه چیز دغدغه ی من بوده است. و سوسک های روی چمن های دانشگاه به من می خندند شاید. تلخی بیانم را حس می کنم ولیکن چاره ای ندارم. هرقدر تلخ تر بنویسم این احساس بهتر از من دفع خواهد شد. شاید تو که آرامی نتوانی ببینی اما قلبم سرشار از نیاز توست.
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود. شانه های خسته ی غرور من. سکوتم دلیل نبودنم نیست .
به خیالات ممنوعه من خوش آمدید. جمعه سی و یکم تیر ۱۳۹۰. شب هنوز تمام نشده بود که بارو بندیلمان را بستیم تا این شهر را با همه ی مردم اش برای ۲هفته ترک کنیم به قصد سفر! سفری که روزهایم را در پیچ و خم جاده ها خلاصه کردو شب هایم را در ستاره های ناب هتل هزار ستاره خدا. سفر تن آدم را درست میکند! این رو من نمیگم یه جا درشت نوشته بود سفر کنید تا تندرست بمانید! ممنون از همه ی مهربونی هاتون.
ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد. باور نبودن آنهایی که میتوانستند باشند. و تلخ تر است امروز باور آنها که ادعای ماندن دارند. بی تو نمیدانم مرا چه میشود. آزمون تلخ زنده به گوری.
چن وقت پیش با خانواده رفته بودیم کاشان. موقع برگشتن بود که برای اولین بار در حین رانندگی خوابم گرفت. با خودم مبارزه کردم و مدام سعی میکردم کاملا هوشیار باشم. میخواستم زودتر برسم خونه و بعد راحت بخوابم. چیزی نزدیک به 10 دیقه سعی کردم. یه دفعه به خودم اومدم دیدم داره خوابم میبره. باید از این به بعد خیلی جدی بگیرم این قضیه رو.
گوشه ی دنجی که وجود خارجی ندارد و دیگر هیچ . دل تنگی یک دلقک مجهول الهویه. می خوای بگی هنوزم می دونی. بعضی چیزا برای یه نفر اهمیت داره. که همون چیز برای یه نفر دیگه اهمیت نداره. مثل شیشه ی مربایی که برای من خیلی مهم بود. و امروز بابام اون رو خورد. گوشه ی دنجی که وجود خارجی ندارد و دیگر هیچ . دل تنگی یک دلقک مجهول الهویه.
از درد پریودهای مغزی در امانی. چه سخت می گذره این روزها. پاییز و هوای دل انگیز و این احساس رخوت انگیز.
تنها وانمود می کند خانه است. استفاده از اين مطالب با ذكر منبع مجاز مي باشد.
به هر حال یک انسان اگر یک کتاب هم نباشد یک کلمه است. یکشنبه بیست و ششم آذر 1391. اگر به خانهی من آمدی برایم مداد بیاور. میخواهم روی چهرهام خط بکشم. تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم. یک ضربدر هم روی قلبم. تا به هوس هم نیفتم! یک مداد پاک کن بده برای محو لبها. تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم شخم بزنم وجودم را . سرم هوایی بخورد و بیواسطه روسری کمی بیاندیشم! اینگونه فریادم بی صداتر است! تا در غذا بریزم.
Subscribe to my blog! The author of this blog only accepts comments from friends. Click here to post a comment using your Skyrock username. And a link to your blog, as well as your photo, will be automatically added to your comment.
Forgot Password or Username? Deviant for 2 Years. This is the place where you can personalize your profile! By moving, adding and personalizing widgets.
Visiter mon blog et regaler bien. Et jespere que mon blog vous plais.
شیرین مثل قهوه ی بدون شکر. زهرمار توی فنجان و کام گرفتن از سیگارم. من غرق خورشید و نورم! یه خاکستری مسخره ای.