Date Range
Date Range
Date Range
خیال که خیس نمی شود! آخرین آیه از کتابی مقدس که در خاطره جهان مانده است. آدم از یه جایی به بعد دیگه زندگی نمی کنه.
تشت را پیش رویم گذاشته ام و مشغول چنگ زدن لباسهای کثیفم هستم. جورابهایی که از دیروز صبح به پایم بوده و پیراهنی که یک هفته است از تنم در نیاورده ام. نوشته شده در پرونده های شخصی.
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود. شانه های خسته ی غرور من. سکوتم دلیل نبودنم نیست .
ردی از درگیری های ذهنم. فصل باشکوه ترین رقص نازهاست . که با افتادن هر برگ. مرا به ژرفای دلتنگی هایم برمیگرداند . وقتی توان کلنجار رفتن با کلمات رو نداری. اوضاع وخیم تر میشه . کاش نوشتن می فهمیدم . شاید تسلی خاطرم میشد و همدم این روزهایم . تا آسمان شب حسودی ا ش شود . از وجود تک ستاره ای چون تو از ماه بیزار شود . و بی تو تمام سطرهایم ناتمام ماندند . همچو این سطر همچو این شب . 3 بامداد 15 ام مرداد 92.
خدا را دست به دست نکنید مردم! فروکنیدش در این زمین. بگذارید من هر شب با ترس سیب دزدی کنم. ظ روز پنجشنبه ٤ تیر ۱۳٩٤. در بامداد سه شنبه ی گرم. این درد برایم از جنس دیگریست. که هیچکس در آن شریک نیست. و این هیچکس مقصر این نیست. سکته از پشت خنجر میزند. و موهایی به هم چسبیده. تکرار چیزی است که اتفاق نیافتاده است.
اد صبح مترسانم ای صنم. ت چه حاجت به ماندنم. من رفتم دنبال پول . شمام همین کارو بکنید . بر پیش چشم من که خرامان گذر کنی. چون آتشی به برف دل من اثر کنی. جان از تن فریفته ی من به در کنی. در طوف چشم های تو با سر دویده ام. راضی مشو که حج مرا بی ثمر کنی. دستم به جستجوی تو هر لحظه بر دری.
تمام جانم درد می کند. کوچک که آنرا زندگی نام نهادیم. در میان عشق و تنفر. که درد می کند گاهی. چیزی دارد من را با خودش می برد. از یک کلمه آغاز می شود. و آدم احساس می کند. زنی که زیاد می داند. به تو می گویم برو. به تو می گویم برو. توی سینه شمع کوچک می سوزد. مثل پروانه ها دیوانه است.
La position des blocs a été enregistrée.
سخن مانند دامن زنان است هرچه کوتاهتر بهتر و به هدف نزدیکتر. تاریخ دوشنبه 19 مردادماه سال 1394. آخرین بار که من از ته دل خندیدم. انعکاس جوک هر روز نبود. علتش چهره ی ژولیده ی یک دلقک. یا زمین خوردن یک کور نبود. که چو یک دلقک گیج. نقش یک خنده به صورت دارم. تاریخ یکشنبه 28 تیرماه سال 1394. این که رفت جان بود.
در کافه های بعد از ظهر. هیچ اتفاق خاصی نمی افتد. در آن سوی میز نشسته باشی. روی کاشی ها می افتد. حواس ما را پرت می کند. یک فرزانه دیگر از کف دادیم. استادی که با نوای سازش جادو می کرد. هرروز که می گذرد داغی دیگر افزوده میشود. گویی دیگر در این روزها از جامعه هنر خبر خوشی به گوش نخواهد رسید. آوای هر سازی تکرار میشود اما آوای ساز هر کسی نه.
Cerchi consulenza per le pratiche amministrative? 8211; by Daniela Agerba.
Tu as une assurance pour les.