شاخه نباتمون عسل شیرینی زندگیمون. بسم الله الرحمن الرحیم و ان یکاد الذین کفرو الیز لقونک با بصار هم لماسمعوالذکرویقولون انه لمجنون و ما هوالا ذکر للعالمین. اینجا از روزهای قشنگم با مهربون همسرم و یه نی نی ناز. که تازه خدای مهربون تو یه ماه عزیز بهمون هدیه داده می نویسم. از خاطرات دوران بارداری و بزرگ شدن هدیه الهی ام. شاخه نباتم دختر نازم هفدهم آبانماه سال یکهزار سیصد وهشتاد و هشت پاهای کوچولوشو تو دنیای ما آدم زمینیها.

30 شهریور 92 جشن پیش دبستانی 1 مهر92 با لباس فرم 4 مهر92 جشن عقد خاله کوچیکه. حدود یک هفته است با محمد حسین هر شب مار و پله بازی می کنیم. دیروز رفتم خونه بهش گفتم بیا . امیدوارم در کنار هم شاد و خوشبخت باشید. کادوی محمد حسین به مناسبت روز مادر. صدای یک پرواز فرود یک فرشته آغاز یک معراج و شروع یک زندگی تولدم مبارک. سلام نمی دونم هنوز کسی به من سر می زنه یا نه البته می گم نمی دونم آمار وبلاگ میگه .

1 براي اندازه گيري عمليات خاكي در متره و برآورد از واحد متر مكعب استفاده مي شود. 3 چنانچه لازم باشد در امتداد ديواري با ارتفاع زياد كه در حال ساختن آن هستيم بعدا ديوار ديگري ساخته شود بايد لاريز انجام دهيم. 6 قوس دسته سبدي داراي زيبايي خاصي بوده و در كارهاي معماري سنتي استفاده مي شود.

برگزاری هفدهمین همایش ملی واحدهای صنعتی و خدماتی سبز در سال 1394. برگزاری هفدهمین همایش ملی واحدهای صنعتی و خدماتی سبز در سال. حشره مگس سفید هیچگونه آسیبی به انسان وارد نمیکند.

طاها اميد مامان مریم و بابا حمید. این آخرین پست این وبلاگ است. خاطرات عسلک از ابتدای تابستان ۹۰ در وبلاگ جدید ثبت شده است. این وبلاگ متعلق به طاها کوچولوست. خداوند فرشته کوچیکمون طاها را 4 بهمن 86 به من و بابا حمید هدیه داد. امیدوارم در اینجا با دوستان وبلاگی خوبم همراه هم باشیم.

روز سه شنبه به محض اینکه از مدرسه اومدم با مامان جون رفتیم بیمارستان کسری همون بیمارستانی که خودم بدنیا اومد برای دیدن داداشی خیلی هیجان زده بودم اما عمو دربان نامهربون اجازه نمی داد من برم داداشی رو ببینم اینقدر بابا و دایی مجید باهاش صحبت کردند اما اجازه نمی دادند تا اینکه من رو با یک آسانسور دیگه که مخصوص پرسنل بود یواشکی بردند پیش مامان و داداشی.

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و . پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391. آرمان از داشتن یه خواهر کوچولو خیلی خوشحال هست ولی خب باید ۴ چشمی مراقب باشم که یه وقت باهاش ور نره چون هنوز درست نمیفهمه که چقدر این نوزاد حساس و شکننده هست. ولی همش می پرسه که کی بزرگ میشه باهاش بازی کنم. حال جسمی خودم هم بدک نیست به هر حال چون سزارین کردم هنوز توانایی جسمی چندانی ندارم.

سهشنبه 24 آذرماه سال 1388. همونطور که قول داده بودم با آقا ایلیا رفتیم برف بازی و با تله کابین برای اولین بار با هم رفتیم کوه . برای اولین بار آقا ایلیا پاشو گذاشت به منطقه میدان میشان . جاییکه بابایی با اونجا کلی خاطره داره . پنجشنبه 19 آذرماه سال 1388. بعد از چند روزی که یه خورده گرفتار بودیم . دیروز با بیلی کلی حال کردیم . اول از همه غذا خوردیم که تقریبا تفریح مشترک هر دوتامونه و بعد از اون هم قایم باشک . قراره فردا هم با هم بریم برف بازی . یکشنبه 24 آبانماه سال 1388.

واقعا شرمنده گل روی همتونم. اگه خدا بخواد آخر این هفته میام همه نظراتونو جواب میدم اپ هم میکنم. منو ببخشید وحشتناک سرم شلوغه کامپیوترم هم دائم ویروس میگرفت این مدت. قول میدم اگه خدا بخواد بخواد آخر این هفته میام. ببخشید دیر جواب میدم آخر هفته میام به همتون سر میزنم نظراتون اینجا پیش منه کسی هم نخورده. آخر هفته تاییدشون میکنم و میام سراغ همتون. جمعه 27 مهرماه سال 1386.

به آفتاب سلامي دوباره خواهم داد. متولد خرداد 57 هستم و يه دختر نازو قشنگ دارم. زندگيم پر از فراز ونشيب هاي زياده. اینجا خونه ی مجازی ماست . با عشق ساختیمش و با عشق به هم و برای هم مینویسیم! زندگی رو دوست داریم و بهش لبخند میزنیم .