شنبه بیست و پنجم آبان 1392. دوباره میخوام توی وبلاگم بنویسم. اما ایندفه با قبل خیلی فرق میکنه. دیگه از تو خونه خودم کامنت میذارم. یعنی خونه خودم و پیمان. چیز خاصی نمیگم الان فقط اینکه خیلی ارومو راحتم وقتی به پستای قبلیم نگا میکنم حس وحال اون زمان را واسم تداعی میکنن و حس خوبی دارم پس بازم مینویسم برای اینده. سه شنبه بیست و نهم آذر 1390. پیمان جونم زندگیم نفسم شب یلدات مبارک خیلی خیلی دوستت دارم.

کلبه عشق من و تو. عشق من دوستت دارم تا عمرم باقیست. قاصدکم را دست خدا سپردم. سامانه رایگان اس ام اس. هر چه خواهم که سر خویش کنم گرم به کاری. گل به چشمم گل آتش شود و باده بلایی. هیچ کس نیست در این دشت مگر کوه که آن هم. انعکاس غم ما هست گرش هست صدایی. ماکه رفتیم به دریای غم و باده ولی نیست. این همه جور سزای دل پرخون ز وفایی. هر چه کردم که بدانم چه سبب گشت غمش را. و گرماي نفسش اميد نفسم.

امروز روز ما شدن است و فردا روز تنها شدن . امروز روز پروانه شدن است و فردا روز سوخته شدن . امروز روز خاطره شدن است و فردا روز فراموش شدن . امروز روز فدا شدن است و فردا روز فنا شدن . امروز روز بهار شدن است و فردا روز پاییز شدن . امروز روز خواب شدن است و فردا روز خراب شدن . امروز روز منتظر شدن است و فردا روز خسته شدن . امروز روز قصه شدن است و فردا روز غصه شدن . امروز روز بیست شدن است و فردا روز نیست شدن .

سلام دوستای جوبم ببخشید اگه دیر میامدم دیگه اصلا حوصله ندارم میخوام واگذارش کنم. هر کس دوست داشت میتونه منو تو وبلاگ دومم پیدا کنه. سلام من امدم ببخشید که دیر کردم. می دانم که آسمان فیض و رحمتت همه جا بر سرم سایه دارد. مهربانا کمکم کن! به نام خدایی که.

قرار بود اینجا را ببندم اما . تصمیم عوض شد نمیخوام یک تکه تنهاییمو تنها بزارم دیشب فکر کردم بهش احتیاج دارم به اینکه بعضی وقتا بیام اینجا بنویسم شاید دیر به دیر بیام اما میام. نمیدونم چی شده بود که فکر میکردم میشه دیگه ننویسم اما حالا پشیمونم میخوام باز بنویسم منو یک تکه تنهایی بد جوری بهم گره خوردیم نمیشه جدا شیم پس من هستم بازم باید تحملم کنین. الان دارم یه آهنگ از بیژن مرتضوی گوش میدم. گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید. گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید.

دلامون وا شده از خندیدنت. چشمامون اشکی برا ریختن نداره. چکیده تمام اشکام برای رسیدنت. یه روز از خواب بیدار میشی. یهو میبینی که یه دختر کوچولو جلوی آینه وایساده. هر چیزی که روی میزه برمیداره و می ماله به صورتش. چرا به وسایل مامان دست زدی . یهو من سر میرسم تند میپره تو بغلت.