لطفا اول اینجا رو بخونید! 5 دقیقه وقت بذار دوش بگیر. لیست کارهای قبل از سفر. یاد اون سال ها به خیر. باز هم سلام به ایران. بعد از چند روز غیبت. 5 دقیقه وقت بذار دوش بگیر.

تا حالا به پیری فکر کردین. گفتم خانم پدرتون دیگه می تونه بره خونه مرخصه. چند ساعت تحت نظر ما بودن. الحمدلله اون ضربه به سرشون مشکل خاصی براشون ایجاد نکرده و خیالتون راحت باشه. فکر کردین ممکنه تو سن 80 سالگی یه گوشه خونه بیفتین و برای کوچکترین کارها نیاز به کمک داشته باشین.

روزنوشت های یک بانوی تازه پزشک شده! من اینجا سر می زنم و حرفاي دلمو اينجا ميذارم. شاید اگه یه روزی یه آشنا پاشو اینجا بذراه قبولش براش سخت باشه که نویسنده اینجا منم! یه فنجون قهوه با گردو. جهانی تازه در نگاهی تازه. 1001 شب به روایت دانشجویی. ياداشت هاي يک دانشجوي پزشکي. مامان ما سال تا سال روز دخترو به ما تبریک نگفت ادددد امسال که شوور کردیم اس ام اس تبریکشو فرستاد .

من یه دانشجوی پزشکی ام. دارم روزهای تنهایی رو توی یه شهر دیگه دوراز خونوادم میگذرونم. اشپزی میکنم و هر روز به خودم یاد اوری میکنم که باید دکتر خوبی باشم وقبل از اون باید ادم خوبی باشم. تلسکوپی که تو را رصد میکرد شکست 2. تلسکوپی که تو را رصد میکرد شکست. مرده ای به کشتن ما می اید 2. خاطرات به روش دکتر ربولی. مرده ای به کشتن ما می اید. تجرد بعد از سی سالگی. زندگی پر از خاطره است. جایی برای گفتن دلتنگی ها.

نوشته های یک کاردرمان از همه جا! بحث به دور ازپرخاش وباحفظ احترام طرف مقابل. دونفرمیتوانندبهیکدیگرمهر بورزنددرحالیکه بانظرهم مخالف هستند. کودکی که هرگز در معرض بحث دوستانه ومناسب قرار نگیرد. در روابط آینده خود امکان آسیب پذیری بیشتری دارد! شنبه 24 مرداد 1394 رضوانه. لبخندهای زن و شوهر به روی هم. به هنگام برخورد با یکدیگر. و یا هنگام خداحافظی صدقه. شنبه 24 مرداد 1394 رضوانه. زن و شوهر مثل کفش و پا می مونن. یا حتی کفش نداشته باشی.

در ایران باستان بجای کلمات خانم و اقا که ریشه مغولی دارند اجداد خوش سلیقه ما به زن مهربانو میگفتند یعنی کسی که مهر خلق میکند و به مرد مهربان میگفتند به معنای نگهبان مهر. با نام مهربان می نویسم. باشد که از دریچه ی این نام مهربان باشم. شرافت از دست رفته ی من. من از این رویای با تو خوشم. یادته همش بهم میگفتی که فراموش کردن آسونه. So close , so far. ارزش شادی به عکسای رنگی نیست.

چقدر خوبه که انسان از نسیان می یاد. پنجشنبه است امروز غروب رفته بودیم سر مزار. خدا رو شکر من تا حالا هیچ عزیز نزدیکی رو از دست نداده بودم که بخوام پایه ی سرخاک رفتن باشم و نزدیک ترین افرادی که در اطرافم فوت کردن زندایی و شوهر عمه ام بودن. دنیای جدیدیه و به قول همسر منصوره یه فصل و دفتر جدید تو زندگی مون باز شده.