با ضربه های مداوم موج. عقب نمی راند او را. من زاده شدم به عشق مادر. پرورده شدم به عشق مادر. در دامن او شدم چنین نور. پیوسته شدم به عشق مادر. بوی تن او بهار هر فصل. بشکفته شدم به عشق مادر. وارسته شدم به عشق مادر. از رنج زمان عبور دادی. نی خسته شدم به عشق مادر. دل بسته شدم به عشق مادر. هر ملک به زیر پای مادر. گل دسته شدم به عشق مادر.

باران بی ابر در بها ر. آخه چند روزه دیگه 5 شنبه میشه که دوباره از راه مدرسه بریم خونه ی مادربزرگ. یادت باشه تا مامان اینا خواستن خداحافظی کنن خودمونو بزنیم بخواب. آخه جمعه که تعطیلیم می مونیم پیش مادر بزرگ تا کمکش برا گنجیشگاش نون خرد کنیم. نزدیک ظهر که شد برامون حوض و آب میکنه تا توش آب بازی کنیم. وای که چقدر خوش میگذره. من و دختر خالم عشقمون خونه مادربزرگ بود. یادش بخیر انگار همین دیروز بود. اما دیگه نمی خوام منتظر 5 شنبه شم. چون طاقت دیدن تخت خالیتو ندارم.

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون بعد از یک ماه پسرک مرد وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر.

ی فنجون قهوه با طعم تمشک. حس میکنم دارم گند میزنم به لحظه هام. اما بعضی چیزا که چشمام نمیدید و تو این روزای گند دارم میبینم. بعضی وقتا قید همه چیو میزنم اما این که نمیشه. این شگردا مدت زمان داره. بعد ی زمانی لوس میشه. یک سالی میشه کلش بازی میکنم.

یک فنجون قهوه تلخ! میخواستم ادامه دهم که نگاهش جدی شد و من باز به گل ماندم. شمرده و متین اما سرد جواب دارد. باکلماتی که برعکس کلماتم نمی دویدند. به خاطر توست! چون می خوام رفع زحمت کنم. امروز چهارشنبه است و من خیلی کار دارم! دوست داشتم عصبانی شود.

ミدوست داشتم کسی جایی منتظرم باشدミ. مي بيني نوشته اند بهار! آن لحظه كه تو. اما معنای واقعی خداحافظی رو وقتی فهمیدم.

د ر حيات در احتجاب صدف عشق است و آن را جز در اقيانوس بلا نمي توان يافت در ژرفاي اقيانوس بلا.