چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق. اولین پست بلاگ اسکای! من به طور آزمایشی اولین پستم رو توی بلاگ اسکای گذاشتم. تازه وسط هاش هم یه جاهایی هنگ میکنه.

یک زن خانه دار هستم. البته با فراز و فرودهای خودش. دوست دارم دوستان خوبی برای هم باشیم و در مشکلات به هم کمک کنیم و در شادیهای هم شریک باشیم. سلاام دوستان مهربونم صبحتون بخیر. امروز اومدم یه مطلب بزارم خیلی چیزا اومد تو ذهنم و انتخابش سخت بود. تصمیم گرفتم اون چیزیو بنویسم که دوست دارم داشته باشم . خیلی دلم هوس زیارت کرده .

این پست فقط خاطرات روزهایی است که با مارالم بودم. سلام عزیزان امروز فرصتی پیدا کردم تا کمی از سفرم رو برای شما عزیزان بنویسم. سلام و صد تا سلام. درود بر همه شما عزیزان. بعد از مدتها در لب تابم رو باز کردم. دوستان عزیز که وجودشون غنیمته. شرمنده که این مدت از همه بی خبر بودم یک مدت که مریض بودم و درد زیادی تو پام داشتم که منو از زندگی بیزار کرده بود.

تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو. بعد که می آیی بنویسی میبینی ای داد بیداد . آنهمه لغت و حرف و کلمه را از یاد برده ای و هیچ چیز نمانده برای نوشتن . از آنهمه گپ و گفت . خلوتی اینجا آدم را بیمار و بی ذوق میکند . یک طوری شده که بنویسی هم بیفایده است . من حالم خوب است . یک کانال ادبی هم توی تلگرام راه انداخته ام . خودم را با سروسامان دادنش مشغول کرده ام . اینستاگرام ملعون را حذف کرده ام .

روزنوشته های پ پ ل و ک پ ل. پنج شنبه ظهر بعد اینکه همسر اومد و بدو بدو ناهار خورد و رفت درمانگاه منم رفتم خونه مامان اینا. رسیدم اونجا بابا گفت بریم جاده چالوس. البته تا مامان 1 سری کاراش رو انجام بده شد شب و ساعت 7 راه افتادیم و تو ترافیک همیشگی این جاده ساعت 9. شام رو تو ایوون خوردیم یخخخخخ کردیم. سویی شرت تنم بود کلاشم گذاشته بودم سرم باز سردم بود. ظهر بهش اس دادم که حالا خواستی بیاهاااا. 2 ساعت بعدش هم رفتم مترو دنبال همسر.

سلام , ظهرتون بخیر , دارم همه سعیمو میکنم خلاصه بنویسم , هفته پیش خیلی هفته شوک آوری بود برام اول صبح سه شنبه که اون کامنتارو خوندم و واسه چندمین بار نیت کردم کلا بی خیال وب نوشتن بشم بعدازظهرش ماجرای ماشین نوید پیش اومد و بعدشم که تصادف اون بنده خدا. اول از همه ممنون دوستای گلی هستم که با کامنتشاون بهم انرژی و امید دادن. هر دم از این باغ بری میرسد. لطفا براش دعا کنین طفلکی هنوز 25 سالشه.

با یک فنجان چای داغ در آغوش تو. از روزانه های خودم و همسر مهربونم مینویسم. دلم شکست از بی عدالتی. سلام به روی ماهتون . امروز جمعه اس و شوهری طبق روال جمعه ها هنوز در خواب نازه و بنده کنارش نشستم ودارم پست میذارم. هفته پیش این موقع باشوهری ومامان و داداشم. فقط چون دوست مدیره یا هم فامیلشه یا هزار کوفت وزهرمار .

خب خدا رو شکر پس توام خواهش خواهش . سلام خانمی خوشحالم که اومدی و خبری . مریم حالا که مشاور گفته بهتر نگی . سلام مریم جان راستش از روزی که این . عزیزم کسی که دست بزن داره هیجوقت .